با تدبر در آیات الهی قرآن کریم روشن می شود که انسان ها دارای دو هویت طولی می باشند؛ هویت انسانی و هویت جنسی. هویت انسانی که پایه و اساس انسانیت و در رتبه برتر و درجه عالی تر است، مشترک بین زن و مرد می باشد. حقیقت این هویت، روح انسان[۱۲۶۹] است و بدن، همانند ابزاری می باشد که در انجام فعالیت های دنیوی در اختیار آن قرار دارد و هویت جنسی او را تشکیل می دهد. روح، موجودی است مجرد که نه مذکر است و نه مؤنث. بدین ترتیب آیات شریفه الهی بیانگر تساوی در هویت انسانی می باشد و این که آفرینش تمام انسان ها از نفس واحد[۱۲۷۰] می باشد و علت زوجیت آرامش و بقاء نسل[۱۲۷۱] می باشد. وجود یکسانی در هویت انسانی نظریه فروتری یا برتری جنسی بر جنس دیگر را نفی می کند. خطاب[۱۲۷۲] یکسان در دعوت به سوی توحید و بهره مندی از امکانات تشریعی یکسان بیانگر عدم تبعیض بین افراد بدلیل جنسیت می باشد. اسلام با نفی نظریه تقابل و تخاصم زن و مرد، آن ها را مکمل یکدیگر می داند و برای مرد هم مقام والایی قائل است و امتیازات طبیعی زن را دلیل برتری ارزشی وی بر مرد نمی داند.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۳- اختلاف در نوع نگرش به زندگی مشترک و بنیاد خانواده
با توجه به آن چه در قسمت قبل بیان شد، بین زن و مرد تفاوت هایی[۱۲۷۳] وجود دارد که به معنای نقص یک جنس و کمال دیگری نیست، بلکه در قانون خلقت، ایجاد این تفاوت ها پیوند خانوادگی زن و مرد را محکمتر می کند.
افلاطون ۲۴۰۰ سال پیش در کتاب جمهوریت با کمال صراحت تفاوت زن و مرد را بیان می نماید و معتقد است استعدادها در زن و مرد مشابه یکدیگر است اما با کمیت متفاوت. ارسطو نیز تفاوت های دو جنس را در کمیت و کیفیت می داند وبیان می دارد نوع استعدادها و به تبع آن وظائف دو جنس متفاوت با یکدیگر است. همو بر همین پایه، فضائل اخلاقی آن ها را با یکدیگر متفاوت می داند و فضیلتی را برای مرد قائل است که زنان با وجود آن ارزشمند نیستند و بالعکس.[۱۲۷۴] بنابراین تفاوت های میان زن و مرد از رموز جذب آن ها به سمت یکدیگر است، یعنی جذب نیروهای مکمل که با حذف و نادیده انگاشتن این تفاوت ها به جامعه بشریت خیانتی بزرگ شده است، بلکه باید این تفاوت ها آموخته و حفظ شده و مورد پذیرش و درک قرار گیرد تا شعله های اشتیاق در زندگی زناشویی همیشه فروزان بوده و شور و نشاط شکوفا گردد. عشق و علاقه نیز زمانی بین زن و مرد پایدار است که آن ها در صدد تغییر کیفیات یکدیگر نبوده و هویت خود را نیز منکر نشوند و با درک تفاوت های مکمل، تلاشی برای تغییر دادن هویت جنسی خود و همسر نداشته باشند، بلکه به حمایت از تفاوت ها پرداخته و به آن احترام بگذارند تا روابطی حسنه و پایدار ایجاد شود. بدین روی با ایجاد تعادل در طبیعت های مکمل زن و مرد، استحکام و آرامش بیشتری در خانواده حاکم می شود. دیدگاه فمینیسم‏‏ و اسلام نسبت به تشکیل خانواده و زندگی مشترک به قرار زیر می باشد:
۳- ۱- دیدگاه فمینیسم‏‏ در نوع نگرش به تشکیل خانواده و زندگی مشترک:
نگاه فمینیست ها به زندگی مشترک، متفاوت و گاه متضاد با یکدیگر می باشد. این دیدگاه را می توان در چهار حوزه به شرح زیر خلاصه نمود؛
۳- ۱-۱-شکست نهاد خانواده به دلیل حضور در حوزه عمومی
موج دوم فمینیسم‏‏ بر تجرد گرایی تأکید دارد. اینان با رد کلیت ازدواج و تأکید بر تجرد و حرفه اقتصادی، آرمان های خود را مطرح می کردند.[۱۲۷۵] در این شرایط نظام سرمایه‌داری که نیاز شدیدی به نیروی انسانی ارزان ‌قیمت داشت، همراه با فمینیسم فضایی را ایجاد کرد که زنان از خانه و زندگی خانوادگی خارج شوند. آن ها می خواستند با رها ساختن بانوان از قیودات زندگی اعم از خانه داری و بچه داری به آزادی و تساوی با مردان دست یابند. این افراد غالباً زنان حرفه ای و دانشجو طبقه متوسط و یا زنان سفید پوست و تحصیل کرده بودند. برخی از فمنیست های لیبرال مانند فریدن براین عقیده بودند که زنان باید از تعلق خود به خانه بکاهند و با این باور که «خانه» جایگاه مناسبی برای زنان است، مقابله کنند. [۱۲۷۶] این موج با شکست ساختار خانواده و ازدواج و تجویز آزادی بی‌حد و حصر جنسی به مبارزه با مباحث کلیشه‌ای زنان پرداخت. همزمان با تأثیرات این موج کاهش ازدواج و زاد و ولد در مقابل افزایش آمار طلاق و آزادی بی حد و حصر بوجود آمد. در حالی که بانویی که از زنیت موزونی برخوردار است، از آزادی جنسی لجام گسیخته خبری نخواهد بود. زیرا وجود چنین آزادی نشانه یک درهم ریختگی و هرج و مرج دورنی است.[۱۲۷۷] اما فمینیسم‏‏ افراطی موج دوم با «سیاسی تلقی کردن» همه شؤون زندگی، حتی ازدواج و مناسبات خانوادگی، پیش گمانه ناصواب را در باره زندگی مشترک در جوامع ایجاد نمود،که موجب تسری امور سیاسی به روابط خصوصی گردید و زمینه ساز تخاصم و تعارض میان اعضاء خانواده شد و آفت هایی مانند «خانواده های تک والدینی» و « اکتفا به همجنس» و . . را به بار آورد و این آفات بر روان افراد، اخلاق، اجتماع و سیاست تأثیر گذاشت و خانواده سنتی از هم پاشیده شد و زندگی منفعت طلبانه جای آن را گرفت و فرزندان تربیت شده در این محیط، جامعه مدرن مدنی را ساختند. فمینیسم‏‏ با شکست ساختار خانواده نه تنها کرامت و شخصیت زن را خدشه‌دار کردند، بلکه جایگاه زنان را در نقش‌های مادری و همسری زیر سؤال بردند و مرد را موجودی در مقابل زن فرض نمودند و نهاد خانواده را عامل اصلی تمام ظلم ها دانستند. فمینیسم‏‏ موج دوم معتقد است، مهم ترین نقش هایی را که جامعه مردسالار به کار می بندد تا به وسیله ی آن ها، زنان را تحت ستم و ظلم قرار دهد، نقش مادری و نقش همسری می دانند. پس به این نتیجه می رسد که باید ساختار خانواده مورد بازسازی قرار گیرد و با نظم موجود خانواده مبارزه نمود. گر چه اصول و بنیادهای نهضت فمینیسم بر مبارزه علیه نظام مرد‌سالاری و تبعیض علیه زنان بنا نهاده شده، اما کج فهمی‌ها و تندروی‌های این جنبش باعث بدتر ‌شدن جایگاه زنان گردیده است. آنان به بهانه احیاء هویت انسانی زن، هویت جنسی او را -که نیاز به زندگی مشترک را در بردارد- از بین بردند و در برخی جوامع صرفاً نظم سنتی خانواده را در هم گسستند، بی آن که قادر باشد، نظم موجه و منطقی دیگری را جایگزین آن سازند. بنابراین با تشدید تخاصم و تقابل در محیط خانواده “وفا و صفا"، “مؤدت و رحمت ” جای خود را ” به بی مهری خیانت و سرد مزاجی” سپرده و روابط عاطفی برخاسته از طبیعت انسانی و آکنده از “آرامش و آسایش ” به مناسبات خشک و بی روح اعتباری و ضوابط تصنعی و قراردادی بدل شده و در یک کلمه، مناسبات طبیعی صمیمانه ی اعضاء خانواده تا حد مناسبات منفعت طلبانه ی یک شرکت تجاری یا حزب سیاسی و صحنه ی بازی قدرت تنزل کرده است. با شکست ساختار خانواده، آسیب های فراوانی به جامعه می رسد، زیرا مهم ترین عاملی که بین افراد خانواده و در نهایت جامعه رأفت و گذشت و ایثار را زنده می کند، تجلی روح مادر در بین اعضای خانواده است. پدر گر چه عهده دار کارهای اداری و اجرایی جامعه ی کوچک یعنی خانواده است، لیکن اساس خانواده که بر مهر و وفا و پیوند پی ریزی شده است، به عهده ی مادر می باشد. شاید بتوان گفت: تفکیک غیر منطقی زن از نهاد خانواده،‌ یکسان‌گرایی زنان و مردان بدون توجه به تفاوت‌های آنها و غفلت دیدگاه‌های فکری از فطرت انسانی از مهمترین دلایل وضعیت کنونی نهاد خانواده در غرب است. بنابراین نظام مردسالارانه و منزوی کردن زنان در خانه یا فراموشی جایگاه خانواده و تنزل شأن مادری و همسری زنان به واسطه حضور تمام‌وقت در محیط کار هیچکدام شایسته نیست، انتقادات اساسی برخی تئوری‌پردازان غربی به وضعیت خانواده و زنان در کشورهای صنعتی و اعتراف آنها به عدم احقاق حقوق زنان در نگرش فمینیستی همچنین ایجاد مشکلات جدید، نمایانگر بن‌بست مکاتب و نظام‌های فکری غرب در حل مسائل زنان و خانواده است.
۳- ۱-۲-تأکید بر نهاد خانواده و حضور در حوزه خصوصی
در مقابل این گروه بسیاری از زنان خانه دار از خانه داربودن خود لذت می بردند و احساس ناراحتی نداشتند. اینان می خواستند زندگی خانوادگی خود را همان گونه که هست و با همان شأن و احترامی که از آن برخوردارند، حفظ شود. [۱۲۷۸] دولتمردان نیز در زمانی که نیاز به نیروی کار زنان نداشتند، حامی خانه نشینی آنان بودند. جو ایگل[۱۲۷۹] عضو کنگره اعلام کرد «کار زن باید آن باشد که برای مرد خوب، همسری خوب باشد و به خوبی خانواده اش را که مرکب از فرزندان او هستند پرورش دهد».[۱۲۸۰] در این دوره آثار بسیاری منتشر می شد که در آن به شکلی«علمی» و با ارائه آمار و ارقام بر این نکته تأکید می شد که کودکان به حضور تمام وقت مادران نیاز دارند و الا با مشکلات روحی و روانی روبرو خواهند شد. دفتر امور زنان بر آن بود که «رفاه خانه و خانواده، شغلی به اندازه توانایی یک زن است و زنانی که کار می کنند به سلامت و سعادت خانواده لطمه می زند».[۱۲۸۱]
۳- ۱-۳-تأکید بر نهاد خانواده همراه با برابری همسران در حوزه خصوصی و عمومی
در مقابل دیدگاه شکست ساختار خانواده، تأکید بر اهمیت نهاد خانواده و برابری نقش زن و مرد در حوزه خصوصی و عمومی بوجود آمد. این گرایش کلیت خانواده را انکار نمی کند و در عین حال، خواهان نقش برابر زن و مرد در وظایف و مسئولیت های خانگی و اجتماعی است. «کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» که به عنوان مهمترین سند سازمان ملل متحد پیرامون زنان در سال ۱۹۷۹م (۱۳۵۸ش)به تصویب مجمع عمومی رسید، بی تأثیر از دیدگاه های فمنیستی جدید نیست. این معاهده که در۳۰ ماده تنظیم شده، اگر چه بر اهمیت نهاد خانواده تأکید می کند، اما خواهان مسئولیت های برابر زن و مرد در خانواده و محیط اجتماعی است. در ادامه سازمان ملل سال ۱۹۹۴ را به عنوان سال خانواده اعلام نمود.[۱۲۸۲]
۳- ۱-۴-تأکید بر نهاد خانواده همراه با حضور در حوزه عمومی
برخی از فمینیست ها مانند ولستون کرافت حضور اجتماعی بانوان را سبب استحکام بنیاد خانواده دانسته و معتقد بودند که پروراندن و پرمایه کردن ذهن زنان سبب می گردد که آن ها کمتر به ظاهر خود متکی باشند و بیشتر به جنبه های معنوی شخصیت خویش اعتماد ورزند و در نتیجه ثبات و استحکام مبانی خانواده را تقویت گردانند. از نقطه نظر این دیدگاه زنان فرهیخته، بهتر می توانند به صورت همسری فداکار و مادری خردمند عمل کنند و فرزندانی شایسته به جامعه تقدیم دارند.[۱۲۸۳] برخی دیگر از فمینیست ها نیز خواهان دریافت دستمزد در مقابل کارخانگی و بازنمایی ارزش آن بودند.[۱۲۸۴]
بدین روی دیدگاه فمینیسم‏‏ در باره زندگی مشترک، دارای فراز و نشیب هایی شد، گاه زندگی مشترک در اولویت قرار گرفت و گاه کمترین ارزشی برای آن قائل نشدند و با نگاهی تک بعدی ، تنها بعد فردی زن را معیار قرار داده اند و از ابعاد خانوادگی و اجتماعی زندگی انسانی چشم پوشیده اند. بنابراین اصل قراردادن مبارزه با مردسالاری و تأکید بر استقلال زنان در عمل به گسترش تضاد میان دو جنس ختم شد و زنان را از توجه به عوامل اصلی عقب ماندگی خود که حاکمیت اخلاق مادی و روح سرمایه داری بود، بازداشت. فمنیسم با زیرذره بین قراردادن اشکال سنتی ستم علیه زنان، از تحلیل اشکال نوین ستم جنسی طفره می رود. زیرا تأکید بر محوریت حقوق بدون توجه به پایه ریزی مناسبات اخلاقی، زمینه را برای تغییرشکل ستم و پیچیده تر شدن بردگی زنان فراهم کرده است.
۳- ۲- دیدگاه اسلام در نوع نگرش به تشکیل خانواده و زندگی مشترک:
در باور اسلامی زن و مرد برای یکدیگر آفریده شده اند. علت این که خداوند جنس زن و مرد را در خلقت یکسان ساخت، ایجاد زوجیت است و پیامد زوج بودن آرامش یافتن می باشد و در ایجاد آرامش زن پایه و اساس، و مرد نیازمند او می باشد. « وَ مِنْ ءَایَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکمُ مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُواْ إِلَیْهَا[۱۲۸۵] وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّهً وَ رَحْمَه..»[۱۲۸۶] البته آرامش موجب نشاط و استحکام کانون خانواده می شود و زمینه ساز جامعه سالم است. بر این اساس زن و مرد باید در حفظ تحکیم پیوند خانوادگی و ایجاد رابطه صمیمانه بکوشند و با هر آن چه که موجب سستی روابط و دلسردی آنان می گردد، مبارزه نمایند و همواره در کنار یکدیگر باشند نه در مقابل و دشمن یکدیگر فرض شوند. در ضمن کودک در محیط آرام خانه که توسط مادر مهیا شده است به رشد و بالندگی می رسد و کانون خانواده عرصه شکوفایی سازندگان جامعه فردا می باشد.
از طرفی در جامعه اسلامی زمینه رشد و پیشرفت برای بانوان در همه ابعاد زندگی براساس رعایت موازین اسلامی و ارزش های معنوی باز است و این زنان هستند که باید استعدادها، شایستگی ها، ابتکارات و توانایی های خود را در شئونات مختلف زندگی شکوفا سازند و زندگی مشترک مانعی جهت رشد استعدادها و فعالیت های اجتماعی آنان نمی شود. بنابراین دین اسلام، مکتبی پویا و کامل است که نیازهای فردی و اجتماعی افراد را پاسخ گفته است.[۱۲۸۷]
۴- اختلاف در نوع نگرش به نقش «مادری»
جایگاه «مادری» در طول تاریخ همراه با فراز و فرودهایی بوده است؛ برخی محدودیت نقش «مادر» را در بچه داری و خانه داری مقوله ای مانع رشد بانوان می دانستند و آن را در فرهنگ پدرسالاری وسیله کنترل بانوان قرار داده بودند و کودکان را مانعی جهت کسب اهداف برابری با مردان تلقی می کردند و پرورش نسل را بی اهمیت جلوه می دادند و معتقد بودند مادری باید از فرهنگ بشری حذف شود تا جامعه به یکسانی حقوق زن و مرد نائل شود. البته تحقیر مقام والای مادری در جاهلیت فکری بشر، سابقه ای دیرینه دارد. عده ای دیگر «مادری» را عامل رشد جامعه بر می شمردند و احیای خانواده و نقش مادری را سرلوحه همه فعالیت ها قرار می دادند و خصوصیت روانشناختی بانوان را تنها عامل نجات جامعه می دانستند. بهر حال در هر دوره ای به اقتضای شرایط، «مادری» رنگی جدید به خود گرفته و تغییر شرایط موجب تغییر در موقعیت آن ها گشته است. دیدگاه فمینیسم‏‏ و اسلام در مورد جایگاه «مادری» متفاوت می باشد که در این قسمت به مقایسه آن پرداخته می شود.
۴-۱- دیدگاه فمینیسم‏‏ در نوع نگرش به نقش «مادری»
آن چه در امواج سه گانه فمینیسم‏‏ به عنوان احیاء کنندگان حقوق زنان دیده می شود، تفاوت و گاه تضاد این مکتب نسبت به نقش والای «مادری» است که این مطلب موجب به چالش کشیدن فمینیسم‏‏ در عدم توجه به نیازهای زنانه و تغییر مکرر مواضع آن شده است. دیدگاه فمینیسم‏‏ در باره جایگاه مادری به شکل های زیر می باشد:
۴-۱-۱-حذف نقش مادری
موج دوم فمینیست، بدون توجه به نیازهای فطری زن، جایگاه مادری را قربانى می نماید و پذیرش نقش های انفعالی مانند مادری و همسری را زمینه ساز تسلط مردان برمی شمارد و از آنان می خواهد تا از پذیرش چنین نقش هایی خودداری نمایند و به منظور رقابت با مردان در صحنه های کار و فعالیت های اجتماعی حضور یابند. از نظر آنان هرگونه قانون‌گذاری به نفع مادران، همنوایی با نقش‌های سنتی جنسیتی و باعث فرودستی زنان است.
البته این گونه نگریستن به نقش های عظیم حیاتی، زنان را از احساس عزت و رضایت در ایفاء نقش های خود باز می دارد، و در نتیجه آینده ی حیات بشریت را تهدید به زوال می کند و نقش آفرینی تاریخی زن را بی ارزش قلمداد نموده، نسبت به گذشته ی آن ها بدترین ناسپاسی را روا می دارد و به طور غیر مستقیم به برتری ذاتی مرد و ارزشمندی نقش های مردانه صحّه می گذارد و این خود ظلم مضاعف دیگری است که به عنوان فمینیسم و دفاع ازحقوق زن در حق زنان روا می شود. اینان بر اساس اصل «فردگرایی» و با هدف آزادی شخصی و استقلال زنان، با طرفداری از اصل «تساوی» زن و مرد، با کم رنگ کردن تفاوت‌های طبیعی، خانواده را به عنوان نهاد تحقیر و مادری را امری حاشیه‌ای تلقی می‌کنند.
۴-۱-۲-توجه به نقش مادری بصورت مشروط
فمینیست ها گاه ایفای نقش مادری را مشروط بر آن می داند که مانع حضور زنان در عرصه اجتماعی و اقتصادی نشود. به عنوان مثال فمینیست لیبرال به موقعیت خاص زنان به عنوان مادر توجه دارد و رفع تبعیض را زمانی محقق می داند که به مسائل زنان دقت شود تا برابری در عمل نیز امکان تحقق یابد. براین اساس از دولت می خواهد تا برای زنان شاغل، امتیازات ویژه دوران بارداری، مرخصی های دوره زایمان و خدمات مهد کودک لحاظ نماید[۱۲۸۸] تا مانعی در راه حضور زنان در عرصه عمومی ایجاد نگردد.
۴-۱-۳-احیاء نقش مادری
برخی از فمینیست ها پست انگاشتن فعالیت های زنانه را یکی از عوامل آسیب زای زنان در تهاجمات فرهنگی دانسته اند. زیرا بی اهمیت جلوه دادن نقش هایی مانند زاد و ولد، مربی گری و تربیت فرزندان، و در مقابل اهمیت دادن به نقش های مردانه، موجب گردید تا بانوان به مرور زمان از نقش های خود، احساس حقارت نمایند و از روی آوردن به آن خودداری کنند. اما از اوایل دهه ۱۹۷۰، جهان غرب به نقش های سنتی زنان، تقدس مادری و نهاد خانواده، رویکردی دوباره داشت و فمنیسم های موج دوم را به عنوان حرکتی علیه «نقش مقدس مادری» به نقد کشید. این نوع نگاه، باعث شد تا از حرکت های تند فمنیستی موج دوم کاسته شود و باری دیگر وظیفه اصلی زنان «مادری» و «تربیت شخصیت کودک» شمرده گردد. این گروه متأثّر از افکار پست‌مدرنی که بر اصل انسان‌ها تأکید دارند، به قابلیت های مثبت زنانه از نظر زیستی و اجتماعی توجه نمودند و معتقد شدند، نقش مادری ظرفیّت پرورش‌دهندگی و حس مسئولیت زنان را افزایش می‌دهد. این گرایش، با تأکید بر کلیت خانواده، خواهان نقش برابر زن و مرد و وظایف و مسئولیت‌های خانگی و اجتماعی شد و با تأکید بر ظاهر زنانه و رفتار ظریف، از خانواده، فرزندمحوری و زندگی خصوصی دفاع نمود و همسری و مادری را به عنوان «تنها راه کمال» برشمرد.[۱۲۸۹]
بنابراین جهان غرب در کنار رفع نابرابری نژادی و اقتصادی به نقش های سنّتی و نهاد خانواده و ارزش های آن رویکردی دوباره داشت. از جمله شخصیّت های تجدید نظر طلب (در موج سوم)، جمین گریز( نویسنده ی استرالیایی) و جین بِتکه الشتاین(فیلسوف امریکایی) هستند. جین با نوشتن کتاب «مرد عمومی، زن خصوصی» (۱۹۸۱) تلاش نمود، دیدگاه‌های افراطی و رادیکال در موج دوم را تعدیل نماید و بحث «احیای مادری» را مطرح کند. همو به دفاع از زندگى خصوصى و خانواده فرزندمحور پرداخت و مادر بودن را فعالیتى پیچیده، غنى، چند رویه، پر زحمت و شادى آفرین دانست که زیستى طبیعى، اجتماعى، نمادین و عاطفى است.[۱۲۹۰] اسپاک تأکید داشت که چون هیچ کس نمی تواند، جایگزین مادر شود و همان عشق و محبت او را به کودک داشته باشد،کودکانی که توسط اشخاص دیگر بزرگ می شوند با مشکلات و اختلال شخصیتی روبرو می شوند.[۱۲۹۱] جان استوارت میل پیش بینی می کرد زنان مزدوج، وظایف همسری و مادری را ترجیح دهند.[۱۲۹۲] بدین روی برخی از فمینیست ها، بانوان را به هویت خویش متوجه کردند و آثار سوء افراط در حرکت های زن مدارانه را تبیین نمودند.
۴-۲- دیدگاه اسلام در نوع نگرش به نقش «مادری»
با توجه به این که زنان، اساس استحکام خانواده و شکل گیری هویت جامعه می باشند و کودک امانتی در دستان مادران هستند که نخستین بار اخلاق، رفتار و فلسفه زندگی را از او می آموزد، زنان اولین و حیاتی ترین نقش و مسئولیت را دارند. براین اساس اسلام، بر خلاف نظریه فمینیست ها، با نگاهی ثابت به جنس مؤنث، مقدس ترین نقش او را، مادری می داند و آن را رفیع ترین ایده آل زندگی جنس مؤنث بر می شمارد.
از طرفی اسلام، تربیت فرزند توسط والدین را به عنوان حقی برای کودک بیان می دارد. امام سجاد علیه السلام می فرماید: «حق فرزند بر تو این است که بدانی وجود او از توست، بد و خوب او در دنیا به تو ارتباط دارد و بدانی که مسئول تربیت او هستی. او را چنان تربیت کن که خود را در مقابل نیکی او مأجور بدانی و در مقابل بدی به او معذب و معاقب بمانی.[۱۲۹۳]
بدین روی اسلام مقطع کودکی[۱۲۹۴] را مهمترین مرحله زندگی در دوران تعلیم و تربیت انسان می داند، و خانواده، را اولین و مهمترین محیطی بر می شمارد که کودک در آن از کیفیت روابط انسانی آگاه می شود و تحت تأثیر آن قرار می گیرد.[۱۲۹۵]پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نشستن زن و شوهر در کنار هم و در کنار فرزندانشان را از اعتکاف در مسجد خود در نزد خداوند محبوب تر می دانند«جلوس المرء عند عیاله احبّ الی الله تعالی من اعتکاف فی مسجدی هذا »[۱۲۹۶] است. والدین نخستین مربیان کودکان خود هستند که در شکل گیری انسان های در حال رشد، نقش بسیار عظیم و حساسی دارند. با تربیت صحیح، ابعاد مختلف شخصیت کودک ساخته می شود و رشد می یابد و جنبه های جسمانی، عقلانی، رفتاری و پایه های اخلاقی و هنری او به شکوفایی و کمال می رسد و ابعاد عاطفیش پرورده شده و رفتارهای اجتماعی او شکل می گیرد. ویژگی های روحی مادر در فرزند بروز می نماید و در عزم و اراده او مؤثر واقع می شود.[۱۲۹۷] بنابراین مادر می تواند با آرامش و قدرت روانی، مقابله با مشکلات را به فرزند خود بیاموزد و مهر و صفا، احساس امنیت و اعتماد به نفس را برای او به ارمغان آورد و با محبت بلاشرط و سرشار مادرانه موجب تدوام حیات فرزندش شود، زیرا قوام و کمال هر موجودی به محبت است. مجموع اصول تربیتی همراه با برنامه ریزی صحیح و دقیق و اهداف معین، سبب رشد کودک و نیل به شخصیت ایده آل انسانی در او می گردد.
بنابراین مهمترین وظیفه ای که بر دوش والدین به خصوص مادران است، تعلیم و تربیت همه جانبه فرزند و آماده کردن او برای ورود به زندگی اجتماعی، توجه کامل به نیازهای عاطفی (که موجب تکوین شخصیت فرزند و بدنبال آن سلامت و آرامش محیط خانواده و در نتیجه بیمه شدن فرزند در مقابل مشکلات جامعه می شود)، آموزش درس حب و بغض، ذوق و قریحه، عشق و عاطفه، صدق و راستی، رفاقت و دوستی، امانت و فداکاری، حمایت و پشتیبانی، همدلی و همکاری، امنیت، مسئولیت پذیری، ارتباط با دیگران، آداب و رسوم اجتماعی و دینی، و نیز پرورش قدرت تفکر، باور و اندیشه، پرورش احساس امنیت می باشد و در نهایت تعلیم مهارت هایی که فرزند در زندگی به آن احتیاج دارد؛ مانند اعتماد به نفس، انگیزه، تلاش، مسئولیت پذیری،[۱۲۹۸] خلاقیت، پشتکار، کارگروهی، حل مشکلات ، تمرکز، و نقش مقدس مادر یا پدر بودن
بدین روی اسلام، مهمترین و اصولی ترین نقش را تربیت نسل آینده و از جمله وظایف مادران می داند و از مرد می خواهد تمام امکانات لازم را برای همسر فراهم نماید تا او بتواند با آرامش خاطر و دقت وافر به ایفای نقش خود بپردازد و مادر را به عنوان بزرگترین و مهمترین مدرسه تربیت کودک دعوت نموده است تا به تحصیل و ارتقاء فضایل اخلاقی خود بکوشد و با کسب مبانی اخلاقی و فضیلت ها و پیاده کردن آن در زندگی سعی نماید ملکات اخلاقی را در کودک ایجاد نماید و سلوک شایسته را به او منتقل کند و سلامت جسمی و روانی او را تضمین نماید و جوانان نیرومند تربیت کند. بر پایه این مسئولیت مهم است که بانوان وظیفه دارند، علوم مورد نیاز را فراگیرند و افرادی مطلع و آگاه به مسائل روز باشند و با ناآگاهی خود آسیب های جبران ناپذیری به فرزندان خود نزنند. آنان زمانی می تواند به موفقیت نائل شوند که موقعیت حساس خویش را در پرورش انسان و حیات انسانی جامعه درک کرده و به نقش عظیم خویش در ساختن اجتماع انسانی واقف باشند و محیط خانه را محل اجرای مسئولیت های الهی خود بدانند. بدین روی است که روسو می گوید:« طفل به دلخواه مادر، تربیت می شود. اگر می خواهید معنی شرف و فضیلت را بفهمید باید مادر او را تربیت کنید».[۱۲۹۹]
۵- اختلاف در نوع نگرش به فعالیت های اجتماعی زن
جامعه متشکل از زنان و مردان توانمندی است که سازندگی و تعالی آن را برعهده دارند و بایستی در فعالیت های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن شرکت جویند. فعالیتی قانونمند، آگاهانه، منظم و هماهنگ با حفظ هویت انسانی و جنسی که منافات با روح و روان و ویژگی های فطری فرد نداشته باشد ومطابق توانایی، استعداد و غرایز او برنامه ریزی شده باشد. فعالیتی که او را به اهداف والای انسانی خود برساند و آرامش و پیشرفت را برای فرد و جامعه به ارمغان آورد.حضور در جامعه و انجام فعالیت های اجتماعی و شرایط اشتغال از جمله مواردی متفاوتی است که بین فمینیسم‏‏ و اسلام وجود دارد. این قسمت به مقایسه این دو دیدگاه می پردازد.
۵-۱-دیدگاه فمینیسم‏‏ در نوع نگرش به فعالیت های اجتماعی زن
فمینیسم‏‏ در دوران حیات خود دیدگاه های متفاوتی در باره حضور اجتماعی زنان بیان نموده است، که عبارتند از:
۵-۱-۱-حضور فعال در جامعه به منظور رهایی از سپهر خصوصی و نیل به آزادی
رهبران موج اول فمینیست در صدد برآمدند تا زنان را از قید و بندهایی رها سازند که ناشی از محدود ماندن آن ها در سپهر خصوصی فرض می گردد و مانع از رشد و تعالی و کمال نفس آنان می شود و بانوان را از تحقق توانایی های ذاتی شان باز می دارد و بیان داشتند که اگر نهادها به نحوی تغییر کنند که زنان به آزادی و برابری بیشتر برسند و مشارکت بیشتری داشته باشند، امکان تغییر جامعه فراهم می شود.[۱۳۰۰]بر این پایه، آن ها می خواهند «زنان در ارزشها-ی تعیین شده در جامعه- و نهادها مشارکت کامل و برابر داشته باشند و به عنوان عضو جامعه، از طیف فرصت ها برای موفقیت بهره ببرند و از حقوق و اعتبار عمومی که مردان از آن بهره مند هستند، برخوردار شوند»[۱۳۰۱] تا از موقعیت فرودستی و در حاشیه بودن رها گردند و در امتیازات و مسئولیت ها به برابری کامل با مردان دست یابند. آنان توانستند جهت حضور در جامعه به امتیازاتی دست یابند. به عنوان مثال در کنفرانس سازمان ملی زنان در سال ۱۹۶۷ اعلامیه حقوقی تدوین شود و این موارد به تصویب رسید؛ اجرای قانون منع تبعیض جنسی در اشتغال، حقوق مرخصی برای مادران شاغل و استفاده زنان از مزایای تأمین اجتماعی، کاهش مالیات برای هزینه های نگه داری از کودکان در خانه برای والدین شاغل، ایجاد مراکز روزانه نگه داری از کودکان و آموزش برابر و مختلط[۱۳۰۲]
ورود بانوان به جامعه گرچه موفقیتی بزرگ محسوب می شد، اما همراه با معضلاتی بود، از جمله آن که آنان باید در مشاغلی که مردان ایجاد نموده اند، به فعالیت بپردازند و میزان کارآمدی آن ها بر پایه ملاک هایی که مردان تعریف نموده اند، سنجیده می شود. ییتس نیز یاد آور می شود که تأکید بر برابری شغلی به معنای پذیرش معیارهایی است که مردان در نظام اشتغال و بازار کار ایجاد کرده اند و زنان فقط می خواهند در آن سهیم باشند.[۱۳۰۳]بر اساس معیارهای تعریف شده، زنان نسبت به مردان در بازار کار، نیروی ثانویه محسوب می شدند که هر گاه به وجودشان نیاز بود به حضور اجتماعی تشویق و ترغیب می شدند و مجبور بودند با حداقل دستمزد به فعالیت بپردازند و در صورتی که حضور مردان در رفع نیازهای جامعه کفایت می کرد، باید به خانه هایشان باز می گشتند.
از طرفی گرچه بانوان توانستند در جامعه حضور یابند و حتی در برخی موارد به مشاغل بالای مدیریتی و رده‌های بالای دولتی وارد شوند، ولی عدم وضع قوانین لازم جهت رعایت هویت انسانی و جنسی آن ها منجر به ایجاد آسیب هایی به جامعه زنان گردید، به طوری که آنان در موارد متعددی از ایذای جنسی رنج می بردند[۱۳۰۴]و در محیط کار از آرامش لازم برخوردار نبودند. بهره برداری های جنسی از زنان در محیط کار موجب فروپاشی خانواده ها می شد.
۵-۱-۲-حضور فعال در جامعه به منظور حفظ هویت انسانی(و بدون در نظر گرفتن هویت جنسی)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...