یوسف و دست بریدن زنانزنان شهر زوجه‌ی عزیز را مورد ملامت قرار دادند و گفتند: با غلام خود عشق می‌ورزد. چون وی از سخنان ملامت آمیز ایشان آگاه شد، آنان را به خانه‌ی خود دعوت کرد و برای ایشان بزمی ترتیب داد. هنگامی که کارد در دست داشتند و می‌خواستند میوه‌ای را ببرند به دستور زلیخا، یوسف بر ایشان وارد گردید و آنان چنان از خود بی خود شدند که دست‌های خود را بریدند و گفتند: این جمال و زیبایی از بشر بسی دور است ، بلکه او فرشته‌ای است گرامی. (خزائلی، ۱۳۷۱: ۶۷۶- ۶۷۵)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۵۸ - هستی خاقانی اگر، نیست شد از تو جو به جو
بـر دل او به نیــم جــو، بـاد بقـای روی تــو
واژگانجو به جو: پاره پاره، ذره ذره. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوماگر تمام هستی و وجود خاقانی، به خاطر تو نیست و نابود شد، در دل او به اندازه‌ی نیم جو (خیلی اندک) نیز ارزش و اهمّیّت ندارد (ای معشوق من) کافی است که تو جاودانه بمانی.
۵۹ - سـمع خدایگان شـود چون دهن تو گنج دُر
چـون به زبـان مـن رود، مـدح و ثنای روی تـو
واژگانخدایگان: پادشاهان بزرگ. (برهان)
معنی و مفهوماگر من زبان به مدح و ستایش روی زیبای تو بگشایم و این ستایش را پادشاهان بشنوند، گوش‌های آن‌ ها نیز از این مدح و ستایش ارزشمند، مانند دهان تو که پر از گنج مروارید (دندان‌های سپید و زیبا) است، سرشار از مروارید خواهد شد.
آرایه‌های ادبیگنج دُر که در دهان ممدوح است استعاره از دندان‌های سپید اوست.
۶۰ - پانصد هجرت از جهان، هیچ ملک چنو نزاد
از خلفـای سلطنـت تـا خلفـای راستـین
معنی و مفهومدر این پانصد سالی که از هجرت پیامبر(ص) می‌گذرد در میان پادشاهان و خلفای راشدین که جانشینان راستین و به حقّ پیامبر بودند، پادشاهی مانند اخستان متولّد نشده است.
آرایه‌های ادبیبیت دارای اغراق نسبت به ممدوح است .
بند ششم:
کلمات قافیه: نوای ، صفای، قفای و …
حروف اصلی قافیه: ا
حرف روی: ا
حروف الحاقیی
ردیفچون تویی
۶۱ - نیست به پای چون منی، راه هوای چون تویی
خود نرسد به هر سری، تیغ جفای چون تـویــی
معنی و مفهومپیمودن طریق عشق کسی چون تو، شایسته ی پای من نیست (یا پای من
از پیمودن این راه ناتوان است). هر سری شایسته‌ی آن نیست که تیغ جفا کاری تو به آن برسد و آن را ببرد (جفای تو نیز لیاقت می‌خواهد).
آرایه‌های ادبیهوا، کنایه از عشق است. تیغ جفا، اضافه‌ی تشبیهی است .
۶۲ - دل چه سگ اسـت تا بر او، قفـل وفای تو زنم
کـی رسـد آن خرابه را قفل وفای چون تـویــی
معنی و مفهومدل من بی‌ارزش تر از آن است که بخواهم قفل وفاداری و محبت به تو را بر آن بزنم (آن جا را وقف محبت تو کنم) این دل ویران شایستگی قفل وفاداری به تو را ندارد .
آرایه‌های ادبیقفل وفا اضافه‌ی استعاری. دل در مصراع اوّل به سگ مانند شده و در مصراع دوم به صورت مضمر به خرابه مانند شده است. بیت دارای آرایه‌ی تشخیص است.
۶۳ - بوسـه خرانت را همـه، زرّ تر اسـت در دهن
و آنِ من است خشک جان، بوسه بهای چون تویی
معنی و مفهومهمه‌ی آنان که از تو بوسه می‌خرند به بهای بوسه، سخنان با ارزشی همچون زر دارند؛ امّا من به بهای خریدن بوسه از تو فقط جان خشک و بی‌ارزش خود را آورده‌ام .
آرایه‌های ادبیزرّ تر استعاره از سخنان با ارزش است. تر با خشک در مصراع دوم ایهام تضّاد ایجاد کرده است.
۶۴ - گـر چـو چـراغ در دهـن زرّ عـیار دارمـی
کی شودی لبم محـک، از کف پای چون تـویــی
واژگانزرّ عیار: زرّ خالص، زرّ تمام عیار. (فرهنگ لغات) محک: سنگی که بر آن زر و سیم عیار کنند. (منتهی الارب)
معنی و مفهوماگر من سخنان با ارزش و خوب و سره، همچون چراغ روشن هم در دهان داشته باشم، باز هم لب من شایستگی آن را پیدا نمی‌کند که مانند محک، با کف پای تو برخورد کند و آن را ببوسد (عیار زر کف پایت را مشخص کند).
آرایه‌های ادبیزرّ عیار استعاره از سخنان با ارزش. محک با زرّ عیار تناسب دارد. محک شدن لب و سنجیدن زر کف پای معشوق کنایه از بوسیدن کف پای معشوق است. بیت دارای آرایه‌ی استخدام است. زر در رابطه با چراغ پرتوهای زرین نور و در رابطه با محک، فلز زر که استعاره از سخنان گران‌بها است.
۶۵ - گه گه اگر زکـات لب، بوسـه دهی به بنده ده
تا به خـراج ری زنـم لاف عطـای چـون تـویـی
واژگانخراج: آن‌چه را که پادشاه و حاکم از رعایا گیرند. (ناظم) ری: نام ناحیه‌ای که در دوران پیش از اسلام، از شهرهای ماد بوده و بعد از اسلام از نواحی جبال و عراق عجم شمرده می‌شده است. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوماگر گاه گاهی قصد داری که به عنوان زکات لب‌هایت، بوسه‌ای به کسی بدهی، آن را به من بده تا در مقابل خراج سرزمین ری که به فراوانی شهره است، از عطا و بخشش تو لاف بزنم و ادعا کنم (بوسه‌ی تو از خراج ری با ارزش‌تر است).
آرایه‌های ادبیبیت دارای اغراق است. شاعر بوسه گرفتن از لب معشوق را از خراج ری با ارزش‌تر دانسته است.
۶۶ - همچو سپند پیش تو سـوزم و رقص می کنم
خود به فدا چنین شود، مـرد برای چون تـویـی
معنی و مفهومدر مقابل روی تو، همچون اسفند روی آتش می‌سوزم و در عین سوز و گداز می‌رقصم و سرخوشم. مرد اگر می‌خواهد برای عشق کسی چون تو فدا شود، باید این گونه فدا شود.
آرایه‌های ادبیشاعر سوز و گداز خود در عشق معشوق را به سوختن اسفند مانند کرده است .
۶۷ - گفتی اگر چه خسته‌ای، غم مخور این سخن سزد
خود به دلم گذر کند غـم بـه بقای چون تـویـی
معنی و مفهومای معشوق، به من گفتی که اگر چه خسته هستی غم مخور، این سخن درست و سزاوار است؛ زیرا که با بقا و جاودانگی تو، غم از دل من می‌رود و ساکن نمی‌ماند.
۶۸ - با همـه خسـتگی دلم، بوسـه رباید از لـبت
گربه‌ی شیـر دل نگـر، لقمـه ربای چون تـویـی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...