• اهمیت دادن به دیدگاه­ های شرکت­ کنندگان در تحقیق.
  • هدایت تحقیق به گونه ­ای که شرایط طبیعی پدیده مورد نظر را حتی الامکان مختل ننمایند.
  • اهمیت دادن به شرکت محقق در تحقیق.
  • انتقال آنچه که محقق از پدیده درک کرده، به صورت گزارش ادبی و غنی از بیانات شرکت کنندگان در تحقیق.

بعد از تعیین روستاهای توسعه­­­یافته و توسعه­­­نیافته به روش اسکالوگرام، در این مرحله تحقیق به دنبال علل توسعه­نیافتگی روستاهای توسعه­نیافته با بهره گرفتن از روش کیفی تئوری بنیادی[۸۱] می­باشد.
تئوری بنیانی یک روش پژوهشی استقرایی و اکتشافی است که به پژوهش­گران در حوزه ها و موضوعات گوناگون امکان می­دهد، تا به جای اتکا به تئوری­های موجود و از پیش تعریف شده خود به تدوین تئوری اقدام کند. این تئوری به شکلی نظام­مند و بر اساس داده ­های واقعی تدوین می­ شود. به طوری که در آینده تئوری ساخته شده می ­تواند در خدمت موضوع مورد تحقیق در آید و سایر پژوهش­گران را در تدوین فرضیه یا فرضیه ­ها در زمینه مورد بررسی یاری کند (منصوریان، ۱۳۸۵).
نظریه مفهوم­سازی بنیادی را نخستین بار گلاسر و استراوس[۸۲] در کتاب نظریه مفهوم­سازی بنیادی مطرح کردند. به عقیده آنان این نظریه می ­تواند در پر کردن شکاف­ بین نظریه و پژوهش­های تجربی نقش مهمی ایفا کند. در این روش، محور اصلی نظریه­سازی بر پایه گردآوری، مشاهده و مقایسه داده ­ها و مشاهدات برگرفته از محیط پژوهش قرار دارد. بر پایه مفاهیم و مبانی نظری مفهوم­سازی بنیادی، پژوهش بر اساس فرضیه­سازی شروع نمی­ شود بلکه پژوهش­گر با مسئله تحقیق روبه­رو است که برای پاسخ­گویی به آن هیچ جواب و حدس قبلی ندارد (اگان[۸۳]، ۲۰۰۲). مبنای فلسفی این تحقیق پدیدار شناختی است و تحقیقی تفسیری به شمار می­رود (عطا­فر و همکاران، ۱۳۸۸).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ویژگی­های که نظریه بنیانی را از سایر روش­ها متمایز می­سازد عبارتند از(حاج باقری و همکاران، ۱۳۹۰):
چارچوب مفهومی تئوری بنیادی از مطالعات قبلی ناشی نمی­ شود بلکه ناشی از اطلاعات فعلی است.
محقق به جای توصیف واحد تحت مشاهده می­ کوشد تا فرایند­های اصلی عرصه اجتماعی را کشف کند.
محقق هر داده را با تمام داده ­ها مقایسه می­ کند.
محقق ممکن است در میدان تحقیق روش جمع­آوری داده ­ها را تغییر دهد و سؤالات ژرفاتری را در صورت لزوم مطرح کند.
محقق در حین جمع­آوری داده ­ها آنها را بررسی و شروع به کدگذاری طبقه ­بندی و مفهوم‌سازی کرده و تقریباً از همان آغاز شروع به نوشتن افکار اولیه خود درباره گزارش می‌کند.
نظریه بنیادی از روش­هایی است که در تحقیقات کیفی استفاده می­ شود و مبتنی بر رویکرد استقرایی است. این روشناسی به­ طور وسیعی در جامعه ­شناسی و علوم اجتماعی مورد استفاده قرار گرفته است و در تحقیقات ترویجی و توسعه­ای نیز می ­تواند کاربردهای زیادی داشته باشد. روشناسی نظریه بنیانی جهت ساخت تئوری یا مدل پنج مرحله دارد که به آنها اشاره می­گردد. مرحله اول، طرح تحقیق است شامل دو گام، بررسی مطالعات فنی و انتخاب موارد، مرحله­ دوم، گردآوری داده ­ها که ورود به میدان تحقیق است. مرحله سوم، تنظیم داده­­­­­­­­­ها و نگارش گویه ­ها و مفاهیم است. مرحله چهارم، تجزیه و تحلیل داده­هاست که اصلی­ترین بخش تحقیق است و مرحله پنجم طراحی و اعتبار مدل است. تجزیه و تحلیل داده ­ها مرکز ثقل پژوهش­های کیفی است. در این مرحله سه شکل کدگذاری[۸۴] وجود دارد، کدگذاری باز[۸۵] کدگذاری محوری[۸۶]، کدگذاری انتخابی[۸۷]، این کدگذاری­ها اشکال تجزیه و تحلیل هستند. لازم به ذکر است که ضرورتی ندارد که پژوهش­گر حتماً این سه مرحله را پشت سر بگذارد (پاپ­زن، ۱۳۸۲).
مرحله اول: گردآوری داده ­ها
برای جمع­آوری داده ­ها از مصاحبه عمیق، مشاهده مستقیم، تهیه عکس و فیلم مدارک و اسناد کتابخانه­ای و اینترنتی استفاده می­ شود. در تئوری بنیانی کار گردآوری داده ­ها تا زمانی ادامه می­یابد که پژوهش­گر اطمینان حاصل کند که ادامه گردآوری چیز تازه­ای به دانسته ­های او نمی­افزاید. پژوهش­گر گردآوری داده را تا رسیدن به نقطه اشباع ادامه دهد. یکی از نشانه­ های رسیدن به نقطه اشباع روبه­رو شدن با داده تکراری است.
مرحله دوم: تنظیم داده ­ها
هدف از این مرحله آشنا ساختن پژوهش­گر با داده ­ها است. این مرحله موجب می­ شود که اولین اندیشه­ها در ذهن پژوهش­گر شکل بگیرد و درکی ابتدایی از موضوع به دست آورد. در این مرحله پژوهش­گر همه داده ­ها را مرور می­ کند و به چیزهای جالب و شاخص توجه می­ کند (مهمتگلو و آلتینگ[۸۸]، ۲۰۰۶).
مرحله سوم: کدگذاری
در نظریه مفهوم سازی بنیادی استخراج مفاهیم و روابط، هدف اصلی از تجزیه و تحلیل داده ­ها است. در آغاز فرایند تحقیق پژوهش­گر باید بر مشاهدات خود تمرکز یابد و با داشتن دقت نظر علمی به امر دسته­بندی صحیح و مناسب داده ­های گردآوری شده بپردازد، آنگاه توجه خود را به تبیین روابط میان دسته­بندی­های ایجاد شده معطوف کند (زارعی و همکاران، ۱۳۸۷).
کدگذاری را قلب تئوری بنیادی خوانده­اند. کدگذاری یک روش اساسی برای مشخص سازی مقولات موجود در داده ­ها است. کد نمادی است که برای مقوله­بندی کلمات یا عبارات داده ­ها به کار می­رود و حجم داده ­ها را کاسته به سازماندهی داده ­ها کمک نموده، نامگذاری مقوله­ها را آسان می­ کند. کدگذاری فعالیتی است که طی آن داده ­های جمع­آوری شده تجزیه شده، سپس مفهوم­سازی و در قالب­های جدید به هم ارتباط داده می­شوند. این مرحله نقطه محوری در فرایند به دست آوردن تئوری از داده ­ها است.
کدگذاری باز: کدگذاری باز یا سطح اول کدگذاری که آن را کدگذاری مبنا نیز می­خوانند، اولین مرحله تجزیه تحلیل و شکستن اولیه داده ­ها است. در این مرحله کدها را کدهای اساسی می­نامند، زیرا از عین کلمات افراد مصاحبه شده استفاده می­ شود، دو شیوه کدگذاری اساسی عبارت است از زبان فرد مصاحبه یا مشاهده شده، کدهای دلالت­انگیز که محقق بر مبنای مفاهیم موجود در اطلاعات می­سازد پژوهشگر با به کارگیری کدگذاری باز، خط به خط داده ­ها را بازنگری می­ کند و پس از تشخیص فرآیندهای آن به هر جمله کد می­دهد. او می­ کوشد تا حداکثر کدهای ممکن را تشخیص دهد تا مطمئن گردد که اطلاعات را کاملا بررسی کرده است (دانایی­فرد، ۱۳۸۴).
در این مرحله، نظریه­پرداز مقوله­ های اولیه در خصوص پدیده در حال مطالعه را به وسیله بخش­بندی اطلاعات شکل می­دهد. پژوهش­گر مقوله­ها را بر همه داده ­های جمع­آوری شده بنیان می­گذارد. نظریه نمی­تواند با پیشامدها یا فعالیت­های واقعی آن طوری که مشاهده و گزارش شده ­اند، ساخته شوند. پیشامدها، وقایع و اتفاقات به عنوان نشانه­ های بالقوه پدیده در نظر گرفته می­شوند و برچسب مفهومی پیدا می­ کنند. تنها با مقایسه پیشامدها و نامیدن پدیده ­های مشابه به واژه­ های یکسان نظریه­پرداز می‌تواند واحد اصلی نظریه را بسازد. بنابراین، مفاهیم واحدهای خرد و پایه­ای تحلیل هستند و از تصویر ذهنی و مفهوم­سازی داده ­ها است که نظریه شکل می­گیرد نه از داده ­های واقعی. به شکل ۳-۴ توجه کنید پیشامدها نشانه­ های مفاهیم هستند، تطبیق مستمر نشانه­ها تحلیل­گر را با شباهت­ها تفاوت­ها و ثبات معنایی که منجر به ساختن یک مفهوم و ابعاد آن می­ شود، مواجه می­ کند. شکل ۳-۴ فرایندی از استقراء و قیاس را نشان می­دهد که در ابتدا مقایسه نشانه با نشانه، کدی مفهومی تولید می­ کند و سپس نشانه با مفاهیم به وجود آمده مقایسه می­شوند، و آن را تعریف می­ کنند (دانایی­فر و امامی، ۱۳۸۶).
شکل ۳-۴- مدل مفهومی- نشانه (دانایی­فر و امامی، ۱۳۸۶).
کدگذاری محوری: بر اساس رمزگذاری محوری کار طبقه ­بندی انجام می­گیرد و به این ترتیب مفاهیم نزدیک به هم یک زیرطبقه را تشکیل می­ دهند. در این مرحله به منظور پیکربندی پارادیم اصلی تحقیق شش جزء شرایط علی، پدیده، زمینه، شرایط مداخله­گری، راهبرد و پیامد مورد بررسی قرار می‌گیرند (پاپ­زن و همکاران، ۱۳۸۶).
پیامد
راهبرد
زمینه
شرایط علی
پدیده
شرایط مداخله­گر
شکل ۳-۵- مدل پارادایمی در نظریه بنیانی (پاپ­زن و همکاران، ۱۳۸۶).
کدگذاری انتخابی: کدگذاری انتخابی عبارت است از تلفیق و توأم کردن طبقات به وجود آمده برای شکل­ گیری اولیه چارچوب تحقیق، در این مرحله جمله­های که قبلا‌ً کد­گذاری شده ­اند، دوباره با هم ترکیب می­شوند تا رابطه میان آنها قابل درک شود و سپس نمودار مربوط به آنها ترسیم می­گردد که باید هم­پوشانی مباحث را دربر گیرد (فرانسیس[۸۹] و همکاران، ۲۰۰۸).
طراحی مدل و اعتبار تحقیق: در این مرحله داده ­ها به نظریه یا مدل تبدیل می­شوند. در واقع ساخت مدل یا نظریه از اولین تحلیل­ها آغاز می­ شود و تا آخرین تحلیل­ها ادامه پیدا می­ کند. اولین قدم در در مرحله طراحی مدل طبقه ­بندی مرکزی است که درون مایه تحقیق را نشان می­دهد، و با پیوند دادن کدها (کدگذاری باز)، مفاهیم ( کدگذاری محوری)، مقوله­ها (کدگذاری انتخابی) ترسیم می­ شود (پاپ­زن و همکاران، ۱۳۸۶).
جدول ۳-۴- فرایند کلی ساخت نظریه بنیانی

 

مرحله
فعالیت

 

طرح تحقیق
گام اول: بررسی ادبیات فنی
گام دوم: انتخاب موارد
گردآوری داده ­ها
ایجاد پروتکل یا چارچوب دقیق برای گردآوری داده ­ها
ورود به میدان تحقیق
تنظیم داده ­ها

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...