کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل




جستجو


 



 

مدل تحول سازمانی سلمان ال سدیری[۵۶]

 

۲۰۰۱

 

ارائه مدلی در چهار سطح جهت ایجاد تحول در صنعتساختمان کشور عربستان

 
 

مدل مفهومی‌نقش ارتباطات در ایجاد تحولسازمانی الوینگ[۵۷]

 

۲۰۰۵

 

ارائه چارچوبی مفهومی‌جهت تبیین نقش ارتباطات در تحول سازمانی

 

در ادامه برخی از مهمترین مدلهای تغییر و تحول سازمانی را با جزییات بیشتر ارائه می دهیم:
۲-۵-۱ مدل سه شاخگی تفصیلی:
این مدل از تفصیل مدل سه شاخگی زمینه، رفتار و ساختار به دست می‌آید (میرزایی، ۱۳۷۶).
شاخه زمینه بیانگر تحولات جامعه در زمینه‌های سیاسی، اداری، اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، فناوری و فرهنگی است. جامع نگری مقتضی این است که در طراحی تفصیلی مدل، طبیعت نیز در کنار جامعه به عنوان عامل محیطی منظور شود.
- تغییر در ساختار (سخت افزار، نرم افزار)
- تغییر در رفتار (فردی، گروهی، سازمانی)
- تغییرات محیط طبیعی- تغییرات در جامعه (سیاست، ساختار اجتماعی، اقتصاد، فرهنگ و …)
خط چین نشان داد تغییرات در محیط طبیعی و جامعه، بیانگر حالت کمتر مدیریت آن نسبت به ساختار و رفتار سازمان است.
براساس مدل سه شاخگی، سه نوع تغییرقابل تشخیص است که شامل تغییر محیطی، ساختاری و رفتاری است. اینسه در نمودار زیر نشان داده شده است.

نمودار شماره ۲-۱ الگوی سه شاخگی تغییر
البته در این جا این پرسش مطرح می‌شود که منشأ و مبدأ تغییر سازمان کجا بوده است و تغییر در کدام بعد واقع می‌شود. به نظر می‌رسد که سه نوع تغییر مذکور از نظر معنای لغوی به نه قسم تفصیل می‌یابد، به عبارت دیگر از هر نوع، سه معنا ممکن است مستفاد شود. این تقسیم بندی با تکیه بر واژگان کلیدی این سه معنا، یعنی در، بر و از به دست می‌آید ( وزین کریمیان ، ۱۳۸۹) .
به این ترتیب به نظر می‌رسد تغییر دارای سه بعد است که به شکل زیر می‌توان آن را نشان داد.

این سه بعد دارای ۹+ مولفه می باشند که این ۹ مولفه به شرح زیر است:
- تغییر ساختاری:

  • تغییر از ساختار
  • تغییر در ساختار
  • تغییر بر ساختار

- تغییر رفتاری:

  • تغییر از رفتار
  • تغییر در رفتار
  • تغییر بر رفتار

- تغییر محیطی:

  • تغییر از محیط
  • تغییر در محیط
  • تغییر بر محیط

مراد از تغییر بر…این است که عامل خارجی باعث تغییر شده باشد؛ به عبارت دیگرتغییر برونرا باشد. در مقابل تغییر برونزا، تغییر درونزا قرار دارد. تغییر در هر بعد سازمان، تغییر در… ممکن است درونزا باشد یا بروزا. به این ترتیب تغییر در… به دو حالت تفصیل می‌یابد:
- تغییر از، در
- تغییر بر، در
به هر حال تغییر اجتناب ناپذیر است و در هر سه شاخه (ساختار، رفتار و زمینه) رویمی‌دهد و بنا بر نظر دکتر حسن میرزایی اهرنجانی شروع،همواره از زمینه است. ساده ترین و سطحی ترین تغییر این است که درساختار سازمانی (در مقایسه با رفتار و زمینه) تغییررویمی‌دهد (میرزایی،۱۳۷۶). حتی اگر این گونه باشدکه تغییر، همواره از زمینه (محیط) است به حذف حالت‌های تغییر از ساختار و تغییر از رفتار منجر نمی‌گردد، زیرا تغییر می‌تواند ازمحیط به ساختار و سپس از ساختار به رفتار باشدیااز محیط به رفتار و سپس از رفتار به ساختار واقع شود.
بحث اصلی این است که به نظر می‌رسد با توجه به دلایل زیر، تغییرممکن است از هر یکاز ابعاد سه گانه سازمان آغاز شود( وزین کریمیان ، ۱۳۸۹) :
الف- تعامل: که بیانگر این است که بین نظام‌ها تأثیر و تأثر همزمان وجود دارد:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-09-24] [ 10:51:00 ق.ظ ]




و نیز در جایی دیگر:
* «پانسیون.
استاد دلنواز منتظر رسیدن اعضای گروه میباشد، طاهر خان بحرنور و ناصرخان دیلمان نیز حضور دارند.
ناصرخان: چند دقیقه بیشتر فرجه نمیدم برای تجمع این جمع بیانتظام.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

طاهرخان: بله، ایشون که ساعت و تقویم نیست، زمانسنج ایام!
ناصرخان: تعهد من در حال اتمامه.
طاهرخان: کدام تعهد؟ ایشان که برات نداده برای بهبود ما.
ناصرخان: عهدی هم با خود دارم. یک روز بیشتر از آنچه وعده کردم و معطل کار بینتیجه نمیمونم.»(۱۱۸۷)
نکتهی دیگر از ویژگیهای شخصیتی او، جدی بودن در امر موسیقی است. به عقیدهی او موسیقی امری بسیار مهم است تا جایی که در توصیف کلاس درس موسیقیاش چنین میگوید:
* «اینجا میدان مشقه، نه حجره درس و مشق»(۱۱۷۰)
این ویژگی اخلاقی را در گفتگویش با «شاهزاده»، هنگامیکه برای آموختن موسیقی به نزدش رفته بود نیز، مشاهده میکنیم:
* «شاهزاده: شرط انصاف نیست، میهمان اسباب خجالت میزبان باشه.
ناصرخان: اگه زحمت نیست، یک لیوان آب سرد.
شاهزاده: الساعه.
ناصرخان: باشه وقت تنفس. نقداً به مشقمون برسیم، در خونه وعده دارم.
شاهزاده: با کی؟ شما که اهل مراوده نیستین.
ناصرخان: با خودم. درس گفتن پنجه رو تنبل میکنه. چابکدستی مشق خاصی میخواد.»(۱۱۶۹-۱۱۶۸)
نکتهی قابلتوجه این است که همسر او نیز از رهگذر همین اهمیت و توجه «ناصرخان» است که وارد زندگی او میشود. همسر «ناصرخان» به سبب علاقه و شیفتگی فراوان به موسیقی، در گستردن بساط عشق با او، پیشقدم میشود و از همین رهگذر، عشقش در قلب «ناصرخان» جای میگیرد.
شخصیت «ناصرخان» به دلیل تحولاتی که در زندگی و منشش رخ میدهد، شخصیتی پویا بهشمار میرود؛ او با وجود خلق و خوی تندش که «متحمل خود نیز بالاجبار است»، پذیرای عشق میشود.
*« زن جوان: بپذیر.
ناصرخان: بپذیر.
زن جوان: این سر و مه را.
ناصرخان: سر و تاج و کله را.
زن جوان: همه در پای تو.
ناصرخان: بالای تو، همتا ندارد به جهان.
زن جوان: شاه شهان.
ناصرخان: چه بهتر که با خسروان روی خوش نداریم.
زن جوان: چه خوش داد دلت این دل مبتلا را تمیز.»(۱۱۷۰)
همچنین موافقت کردن با همراهی نمودن گروه نوازندگان در سفر به خارج و یکدل ماندن با آنها تا پایان رسالت موردنظر، دلیل دیگر بر پویایی شخصیت اوست؛ او که برای مدت معینی حاضر به همکاری با گروه شده بود، با دلیل پیش آمدن مشکلات و موانع کار، بیش از مدت زمان تعیین شده، همراه با دیگران در کشور غریب میماند.
همچنین به دلیل پرداختن نویسنده به وجوه مختلف شخصیتیاش، شخصیتی همهجانبه به شمار میرود.
خسرو خان رهاوی
«خسروخان رهاوی»، به عنوان نوازندهی سنتور، همراه با دیگر اعضای گروه عازم فرنگ میشود. وی به آموختن موسیقی علمی و آنچه به عنوان موسیقی در غرب رواج دارد، گرایش ویژهای دارد. عنوان «سرپرستی دستهی موزیک نظام ایران»، تناسب درخوری با این ویژگی شخصیتی دارد. همچنین سازی که او به عنوان نوازندهی ماهر آن به فرنگ اعزام میشود، «سنتور» است که نسبت به سازهای سنتی دیگر، تا حدی امروزیتر است و سازی است که توانسته است نسبت به دیگر آلات موسیقی سنتی، جایی در موسیقی جدید برای خود بیابد. خود او مقصودش را از سفر چنین بیان میکند:
* «خسروخان: معنای این سفر برای من و دوستانم یکی نیست. من فقط برای ثبت آنچه داریم نمیرم، باید چنتهام رو پر بکنم از اونچه که اونا دارن.»(۱۱۷۲)
وی در آموختن موسیقی غرب و گسترش دانسته های موسیقایی خود به حیطهی موسیقیِ مرسومِ جهان، بسیار جدی است و معتقد است اکتفا کردن به یک موقعیتِ راکد و همیشگی، مانع پیشرفت و سبب عقبماندگی میشود.
* «خسرو خان رهاوی با لباس تمامرسمی فرانسوی در مقابل آینه ایستاده، درحالی که سرو وضع خود را مرتب میکند با طاهرخان بحرنور صحبت میکند.
طاهرخان: کفش و کلاه نو واسه یار تازه است؟
خسروخان: آهان، پیانو رو که نمیشه با الیجه و کمرچین زد.
طاهرخان: بیوفایی نکن به استاد، مسئولیتش سنگینه، کوه باشه از پا در میاد.
خسروخان: کوه ما در برابر سلسلهجبال جهان، کُتل خاکی نباشه؟ یه وقتم دیدی این کوه، موش زائید دستِ آخر.»(۱۱۸۱-۱۱۸۰)
او در راه هدف موردنظر، بسیار مصمم گام برمیدارد و آن را بر هدف اصلیای که بهخاطر آن اعزام شده است، اولویت میدهد، حتی اگر باعث رنجش اعضای گروه شود.
* «خسروخان رهاوی: ببخشید استاد، درس پیانو طولانیتر شد، مسلط به مشق قبلی نبودم، وقتی فهمیدند ابزار کار در اختیارم نیست، اجازه دادند حضوراً مشق کنم. از فردا هم ربع ساعت اضافی مرحمت کردند.
استاد دلنواز: باید از اون مدرس بخواهیم قبول زحمت بفرمایند من بعد وقت تمرین مارو ایشون معین کنند. (مجموعه آثار علی حاتمی: ۱۱۹۲۹)
نکتهی دیگر از ویژگیهای شخصیتی خسروخان رهاوی، علاقه، وفاداری و پایبندی فراوان به شریک زندگیاش است؛ او با وجود علاقه و اشتیاقی که به موسیقی و بیشتر آموختنِ آن دارد، پس از شرح هدف و مقصود ویژهاش از سفر برای همسرش، در لحظهی وداع از او، چنین میگوید:
* «خسرو خان: هنوز هم اگه یک کلمه بگی بمون، موندگارم.
همسر خسروخان: بمون، پابند به عهدمون.»(۱۱۷۲)
به طور کلی، شخصیت «خسروخان»، شخصیتی پویا و همهجانبه است؛ پویا از این جهت که علاوه بر قبول دعوت به یک سفر پرزحمت، هدف مهم دیگری، یعنی آموختن موسیقی علمی و روز را قاطعانه انتخاب و دنبال میکند؛ همهجانبه است زیرا از طریق خواندن فیلمنامه به وجوه مختلفی از شخصیت او پی میبریم.
شخصیتهای فرعی درجهیک
از آنجایی که فیلمنامهی موردنظر ما به قصد به نمایش گذاشتن ارزش موسیقی است، لذا نویسنده به روایت سفری میپردازد که حوادث و اشخاص آن در خدمت نمایش، توصیف و جانبخشی به این هنر درمیآیند. داستان فیلمنامه مانند عموم داستانها نیست که شخصیتهای اصلی و فرعی در طیف وسیعی حضور داشته باشند و به حوادث داستان دامن بزنند و ما از طریق کنشها و واکنشهای آنان بتوانیم به ویژگیهای فردی هریک پی ببریم. در این فیلمنامه، هدف، هنر موسیقی و ارج نهادن به آن است، تاجایی که نویسنده، حتی شخصیتهای اصلی را برای بیان اهمیت این هنر به خدمت میگیرد و اگر جنبه های گوناگون شخصیتی آنها را نمایش میدهد، درواقع خواهان گفتن این نکته است که افراد اصلی داستان، در هر موقعیت اجتماعی و با هر خصوصیت فردی که هستند، در برابر جذبهی هنر، مطیع و ناتوان هستند. با این توصیف، میتوان انتظار داشت که حضور شخصیتهای فرعی در این فیلمنامه چشمگیر نباشد، زیرا مجالی برای عرضاندام آنها وجود ندارد. اما از میان شخصیتهای فرعی فیلمنامه، شایسته دانستیم که تنها به بررسی دو تن در داستان که از اهمیت ویژهای برخوردارند، بپردازیم؛ زیرا نبود آنها به ساختار حوادث داستان لطمه وارد میکند.

    1. عیسی خان وزیر

اهمیت حضور او به دلیل کشف «فرج بوسلیکی» و معرفی او به عرصهی هنر موسیقی است. او کسی است که به استعداد ذاتی و نهفتهی «آقا فرج» در نواختن تنبک پی میبرد و به اجبار او را مورد آموزش مستقیم خود قرار میدهد تا توانایی او را به فعلیت درآورد.
از سوی دیگر، نویسنده او را به عنوان سمبل ارتباط مظاهر درباری و سیاسی با علایق و سلایق عوامِ مردم به کار گرفته است. او یک وزیر است، پر از مشغلههای سیاسی و درباری، تا جاییکه به دلیل اوضاع نابسامان مملکت، از همسفری با یاران هنرمندش باز میماند. با وجود مسئولیتهایی که خرقهی وزارت بر دوش او نهاده است، با یاران نوازندهی غیردرباری نشست و برخاست دارد؛ ماهر در نواختن عامیانهترین ساز سنتی ایرانی، یعنی «تنبک» است و از همه مهمتر، با عامیترین فرد گروه، «آقا فرج»، خلوتهای دونفره برای آموختن هنر محبوب خود به او داشته است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:51:00 ق.ظ ]




  • (Mixed Integer Linear Programming (MILP)) ↑
  • (Mixed Integer Non-Linear Programming (MINLP)) ↑
  • (Stochastic Mixed Integer Programming (SMIP)) ↑
  • (Continuous Approximation (CA)) ↑
  • (Location-Allocation (L)) ↑
  • (Facility capacity (FC)) ↑
  • (Service Region (SR)) ↑
  • (Transportation Amount (TA)) ↑
  • (Demand Satisfaction Quantity (DS)) ↑
  • (Number of Vehicles (NV)) ↑
  • (Inventory (I)) ↑
  • Cost © ↑
  • (Responsiveness (Res)) ↑
  • (Robustness (Rob)) ↑
  • - domination relation ↑
  • - local optimum ↑
  • - non-dominated solution ↑
  • - global optimum ↑
  • - pareto front ↑
  • Solution Initialization Method ↑
  • Elit Tabu Search ↑
  • Quality ↑
  • Diversity ↑
  • Ideal point ↑
  • Dynamic Ideal Point ↑
  • (bee colony optimization) ↑
  • - tabu list ↑
  • - tabu tenure ↑
  • - search direction ↑
  • - aspiration ↑
  • - termination criterion ↑
  • K. Deb ↑
  • - crowding distance ↑
  • (variable neighborhood search(VNS)) ↑
  • (neighborhood search structure(NSS)) ↑
  • - Comparison Metrics ↑
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:50:00 ق.ظ ]




«ان العبد لیذنب الذنب فید خل به الجنه یکون نصب عینیه تایبا فارا حتی یدخل به الجنه» ؛ بنده گناهی می کند وبه وسیلۀ آن به بهشت می رود زیرا گناه پیوسته در خا طر اوست و وی توبه کنان و از گناه گریزان است(پاینده،۱۳۶۷، ص ۱۳۱).
۲ـ ۶ـ۱۱ توبه و عفو خدا
توبه دری به سوی گذشت و عفو خداست.
«انت الذی فتحت لعبادک بابا الی عفوک فسمیته التوبه»؛تویی که برروی بندگا نت دری به سوی بخشش گشودی وآن را توبه یا (بازگشت)نامیدی (مصباح المنیر، ۱۳۷۴، ص۱۶۲).
۲ـ ۶ـ ۱۲ توبه و نعم الهی
گناهان مانع رزق بندگان است؛ برای آنکه از گناهان توبه کنند.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

«ان الله یبتلی عباده عند الاعمال سیئه بنقص الثمرات و حبس البرکات و اغلاق خزائن الخیرات لیتوب تایب»)؛ خداوند بندگان خود را که گناه کارند،‌ با کمبود میوه ها و جلوگیری از نزول برکات، و بستن در گنجهای خیرات آزمایش می کند برای آن که توبه کننده ای بازگردد. (دشتی،۱۳۷۶ ص۷۲ )
۲-۶-۱۳ توبه وسعۀ رحمت
گناهان اگر به آسمان هم برسد خداوند توبه را می پذیرد.
«لوا خطاتم حتی تبلغ خطایاکم السماء ثم تبتم لتاب الله علیکم»؛ اگر آن قدر خطا کنید که خطا ها یتان به آسمان برسد و سپس توبه کنید خدا توبۀ شما را می پذیرد (پاینده، ۱۳۶۷، ص ۴۸۹).
« قد جعل الله سبحا نهُ الاستغفار سبباّ لدرورالرزق ورحمه الخلق»؛هما نا خدا استغفار وآمرزش خواستن را وسیلۀ دائمی فرو ریختن روزی و مو جب رحمت آفرید گان قرار داد(دشتی ،۱۳۷۶،ص۷۲)
۲-۶-۱۴توبه ودرمان
گناه بیماری ودوای آن توبه است.
«الذنوب الداء والدّواء الاستغفار والشفاءان لا تعود»؛گنا هان دردند وداروی ان استغفار است وشفا ی این بیماری آن است که دیگر به گناه باز نگردی(رسولی محلّاتی،۱۳۸۵،ص۵۱)
۲-۷سر گذ شت تو به کنند گان درقرآن کریم
در قرآن مجید سر گذشت توبه کنندگان بیان شده است؛ مانندتوبۀآدم(ع)و توبۀ یونس(ع) و قوم او،توبۀ ابو لبابۀ انصا ری ،که درذیل به بعضی از آن ها اشاره می شود:
۲ـ ۷ـ۱ توبۀ انبیاء(ع)
۲-۷-۱-۱توبۀآدم (ع)
خداوند تبارک وتعالی آدم (ع) را دربهشت ازنزدیکی به درخت نهی کرد امّا شیطان،آدم(ع)را فریب داد؛با ترک اولی و استفادۀ از میوۀ آن، از بهشت رانده شد؛به زمین آمدوسال های بسیاری گریه کرد.
آن حضرت خدا را به حق خمسۀ طیّبه یعنی محمّد (ص) ،علی(ع) فاطمه (ع)،حسن (ع)وحسین (ع)سوگند دادکه توبه اش را بپذیرد و خداوند توبۀ او را پذیرفت (مقتبس ازرسولی محلّاتی،۱۳۷۳،ص۲۳).
۲-۷-۱-۲توبۀیونس(ع)
یونس(ع) درسرزمین نینوا بیش از صد هزار نفر را به توحید و پرستش خدای یگانه دعوت کرد؛گویادو نفر به او ایمان آوردندوگروه کثیری دعوتش را نپذیرفتند.
یونس(ع)دیگرنتوانست تحمّل کند، آن هارا نفرین کردوعذاب الهی نزدیک شدحضرت ازمیانۀ قوم خودخشمناک بیرون رفت تا به دریا رسید ،سوار برکشتی، که نهنگی مانع حرکتش شد ؛ به قید قرعه حضرت یونس (ع)را به دریا انداختند. نهنگ یونس(ع) را بلعید؛خداوند به ماهی وحی فرستاد هیچ استخوانی را از او مشکن و هیچ پیوندی را از او قطع مکن.
یونس(ع)به سبب ترک اولی درپیشگاه پروردگارصدا زد «لا اله الّا انت سبحانک انّی کنت من الظالمین»(انبیاء،۸۷)؛جز تو معبودی نیست ،منزّهی تو!من از ستمکاران بودم.
دعایش اجابت شد و از غم نجات یافت .قوم او نیز بعد از بت پرستی همگی موحد و خدا پرست شدندودعوت او را پذیرفتند. (مقتبس ازطبا طبا یی،۱۳۶۶،ج۱۷،ص۲۸۸).
توبۀ انبیاء (ع) باتوبۀ عوام تفا وت داردکه توضیح آن بعداّ خواهد آمد.
۲-۷-۲توبۀ جوانان
۲-۷-۲-۱توبۀ بهلول
جوانان بسیا ری از گنا ها ن تو به کرده اندکه راه ورسم بندگی خدای- عزّ وجل- را به رهروان آموخته اند ؛ پیامبر گرامی اسلام فرمود: «ما من شیءٍ احبُّ الی الله – تعالی- من شابٍ تائب» ؛ هیچ کس پیش خدای والا محبوب تر از جوان توبه گر نیست(پاینده،۱۳۶۷،ص۵۵۴).
یکی ازآن جوا ن ها ،بهلول نبّاش است؛او جوانِ زیبایی بود. روزی گریان نزد رسول خدا (ص)آمد وسلام کرد؛حضرت جوابش رادادوفرمود:« ای جوان برای چه گریه می کنی؟»اوگفت:«چگونه گریه نکنم با این که گنا ها نی مرتکب شده ام که اگر خدای عزّوجلّ مرا به برخی ازآن ها مؤاخذه کند به دوزخم خواهد برد.
حضرت فرمو د: « وای بر تو ای جوان آیا نمی خواهی یکی از گناهانت را بگویی» جوان گفت : «یارسول الله می گویم» او گناهِ خود را شرح داد .رسول اکر م (ص) بسیارنارا حت شدند واو رابه شدّت از نزد خود راندند . جوان گنهکار برای توبه به کوه های اطراف مدینه رفت و مدت چهل شبانه روز به گریه و زاری مشغول شد؛ سپس خدای مهربان این آیه را نازل کرد:« و الذین اذافعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذکرواالله فا ستغفروا لذنو بهم ومن یغفرالذنوب الاّ الله…» (آل عمران، ۱۳۵)؛و کسانی که هر گاه مرتکبِ عمل زشتی شوند یا به خود ستم کنند خدا را یاد کرده و برای گناهان خود طلب آمرزش کنند وکیست جز خدا که گناهان را ببخشد.
چون آیه نازل شد،
« حضرت با اصحاب به راه افتادند وبه کوهی که جوان درآن بود آمدند وجای او را پیدا کردند.دیدندکه میان دو سنگ ایستاده ودست های خودرا به گردن بسته ورو یش –ازشدّت آفتاب-سیاه شده و مژگانش-از گریۀبسیار-ریخته و با زاری به در گاه خداوند چنین می گوید:«ای آقای من مرا خوشروی وزیبا آفریدی ،ای کاش می دانستم در بارۀ من چه اراده داری می خواهی مرا در آتشت بسوزان
ی یا در پناه خویش مأوا دهی؟ تو احسان فراوان به من کردی و نعمت بسیار به من دادی؛ای کاش می دانستم سر انجام به بهشتم می بری یا به سوی دوزخم می رانی؟خدایا !خطای من از آسمان ها،زمین ،کرسی وعرش عظیم توبزرگ تر است؛ای کاش می دانستم که خطایم رابخشیده ای یا روز قیامت مرا رسوا می کنی. پیوسته این سخنان را می گفت و می گریست و خاک بر سر می ریخت در حالی که درندگان در اطراف او اجتماع کرده وپرندگان بالای سرش صف زده بودند. در این وقت رسول خدا(ص) پیش رفت و دست های او را از گردنش گشود و خاکِ روی سرش را پاک کرد وبه او فرمود:ای بهلول !مژده که از آتش دوزخ آزاد گشتی. آن گاه رو به اصحاب خود کرده وفرمود :شما نیز ما نند بهلول گنا ها ن خودرا جبران کنیدوآیه ای را که خدا در بارۀ او نازل کرده بود برایش خواند و او را به به بهشت نوید داد(رسولی محلّاتی،۱۳۸۵،ص۷۲).
۲ -۷-۳ توبۀمتخلّفان
دریکی از جنگ های صدر اسلام رسول اکرم(ص)با گروهی از مسلمانان برای دفاع از سر زمین مسلمانان عازم تبوک شدند.
گروهی از مردم و منافقان و سه نفر از آن ها به نام های مراره، کعب و هلال، از شرکت در جنگ خودداری کردند. پس از بازگشت مسلمانان ازجنگ، آن سه نفر برای عذرخواهی به نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتند .
امّا نه تنها پیامبر خدا(ص)، بلکه مردم نیز از سخن گفتن با آنها خودداری کردند و زندگی بر آن سه نفر بسیار سخت شد تا حدی که آنها مجبور شدند برای توبه به کوه های اطراف پناهنده شوند. پنجاه روز طول کشید تااین آیه نازل شد:« و علی الثلاثه الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم …»(توبه،۱۱۸)؛وهم چنین آن سه نفرکه (از شر کت در جنگ تبوک) تخلّف جستند (ومسلما نان با آنان قطع رابطه نمودند)تا آن جا که زمین با همه وسعتش تنگ شد. و خداوند توبه آ ن ها را پذیرفت. (مقتبس از رسولی محلّاتی،۱۳۸۵،ص۶۸) .
۲ -۷- ۴سرگذشت توبه کنندگان در احادیث معصومین(ع)
۲-۷-۴-۱ توبۀراهزن
مردی با خا نواده اش به سفر دریایی رفتند.در راه کشتی آن ها شکست وتنها زن آن مرد خود را به ساحل رساند.راهزنی زن رادیدوخواست با او بیامیزد.
زن به سبب گناه ازخداوند ترسان بود ومی لرزید. راهزن ازآن با خبرشد و بدون آن که با او کا ری انجام دهد، برخاست و تصمیم گرفت توبه کند.و آن چنان قربی نزد پروردگار یافت که گناهان گذشتۀ او آمرزیده ومستجاب الدعوه شد(مقتبس از کلینی،ج۳،ص۱۱۱) .
۲-۷-۴-۲توبۀ مردگنهکار
روزی مردی نزد امیر مؤمنان علی(ع) آمد وبه عمل بسیارشنیعی اعتراف کرد. آن مرد سه مرتبه اقرار خود راتکرا رکرد در مرتبۀ چهارم حضرت فرمود :
« پیامبر (ص)دراین واقعه سه حکم فرموده است هریک را می خواهی اختیار کن :یکی این که دست وپا یت را ببندند و از کوه پرتابت کنند یا ان که با شمشیر ترا بکشند یا با آتش ترا بسوزانند»او گفت :«سوخته شدن با آتش راانتخاب کردم ».
گودالی پر از آتش برایش مهیّاکردند؛درحالی که آن مرد گریه می کرد برخا ست و درمیان آتش نشست.حضرت امیر المؤمنین گریه کردند ودیگران نیز گریه کردند سپس آن حضرت فرمود :«بر خیز ای مرد که ملائکه آسمان وزمین را به گریه درآوردی به درستی که خداوند تو به ات را پذیرفت»( مقتبس از دستغیب،۱۳۸۸،ص۲۲۷) نتیجه این که توبه درقرآن کریم ، بازگشت از جمیع گناهان است ؛آن چه رضای خدا در آن نباشد، توبه از آن لازم است توبه از عدم پرداخت زکات ،توبۀ فرار از جهاد،توبه از خوردن مال یتیم،توبه ازنافرمانیِ خدا ورسول او، توبه از پیروی هوای نفس ،توبه ازشایعه پراکنی وا نتشارسخنان بی اساس توبه ازتوجیه گناه،وگناهان بسیارِ دیگرکه آثار زیّان بار اجتماعی وفردی آن را نمی توان از نظر دور داشت. اگر در قرآن توبه از گناهان خاصی مطرح شده است آن ها از مصادیق توبه است؛دامنۀ توبه زمان ، مکان را در می نورددوگستره ای به وسعت حیات بشریّت را در بر می گیرد. هر کس به اندازه بینشِ عر فا نی خود از توبه استفاده می کند ؛ سالک با عبودیّت مراتب توبه را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد تا به مراحل با لای توبه نائل شود. خداوند تبا رک و تعالی می فرماید : « والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا…»(عنکبوت،۶۸)؛آنها که درراه ما(با خلوص نیّت) جهاد کنند قطعاً به راه های خود هدایت شان خواهیم کرد. توبه بزر گ ترین جهاد ،مبارزه بادشمن ترین دشمنان ، یعنی بت نفس است «واجعل نفسک عدواّ تجا هده «؛ نفس خویشتن را دشمنی قرار ده که با او مبارزه می کنی ( همان،ص۷۴). و حاصل این پیکار لقای پروردگار است «من کان یرجوا لقاء ربۀ فلیعمل عملاّ صالحا ولا یشرک بعباده ربّۀ احدا»(کهف،۱۱۰)؛هرکس که به لقای پروردگارش امید دارد باید کا ری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در در عبادت پروردگا رش شریک نکند.آراءِ مفسرین نیز مشابه یکدیگراست و تفاوت چندانی با یکدیگرندارند.
فصل سوم
تحلیل عرفانی توبه
درآمد
در این فصل آثار بزرگان و مشایخ عرفان و تصوف در کتاب های منثور بررسی و تجزیه و تحلیل شده است. به همین علت فصل جداگانه ای برای آن در نظر گرفته نشده و در پایان حکایت های توبه کنندگان آمده است. البته باید به این نکته توجه داشت که تا پایان قرن ششم بحث گسترده ای درباره توبه نشده، مطالب، مجمل و سربسته ارائه شده است و هر یک به گوشه هایی از بحث اشاره کرده اند.
۳ـ ۱ تعریف توبه
۳ـ ۱ـ ۱ توبه در لغت
معانی متعددی برای توبه آمده است:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:50:00 ق.ظ ]




بهمن صالحی در سال ۱۳۱۶ شمسی در رشت به دنیا آمده است، پدرش از اهالی لنگرود و مادرش اهل رشت بود، نام اصلیش حسن نوغانجی صالح است، لیکن چون نام کوچک او بهمن بود و در محیط مدرسه خطابش می‏کردند به همین نام معروف شد. تحصیلات ابتدایی را در رشت و متوسطه را بعد از سال‏های ترک تحصیل به طور شبانه در تهران به رسانید، وی در سال ۱۳۴۷ به استخدام اداره فرهنگ و هنر وقت درآمد و در انجمن کتابخانه عمومی رشت مشغول به کار گردید.
صالحی، کار شاعری را از سال ۱۳۳۳ آغاز کرد. ابتدا به شیوه سنتی شعر می‏سرود اما بعد از آشنایی با آثار شاعران نوپرداز، خصوصاً نیما یوشیج و شناخت مکتب او را به اوزان شکسته روی آورد (فخرایی، ۱۳۷۷: ۲۵۸).
مجموعه شعری او به نام افق سیاه‏تر از انتشارات ویژه‏نامه‏ی هنر و ادبیات بازار رشت ۱۳۴۵ و «باد سرد شمال» و کسوف طولانی ۱۳۶۷، انتشار یافته است که کتاب اخیر از انتشارات طاعتی رشت می‏باشد.
چند اثر دیگرش عبارتند از منظومه روزه و «صدای پای آزادی» که از آثار پیش از انقلاب هستند در زمینه تحقیق «رساله» بلند سمبولیسم عرفانی حافظ، شامل یادداشت‏های تنظیم شده درباره اندیشه عرفانی، سیاسی، اجتماعی حافظ شاعر بزرگ غزلسرایی ایران (همان: ۲۵۹).
بخشی از اشعار او بعد از انقلاب وی تحت عنوان «نخل سرخ» توسط فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شد. بهمن از شاعرانیست که صیت شهرتش این سازمان را در نوردیده و جای مشخص در ادبیات معاصر را به خود اختصاص داده است.
بهمن صالحی غزل‏سرایی معاصر در غزل شیر جنگل میرزاکوچک خان جنگلی را پاس داشته است و یکی از معدود شاعرانی است که بیشترین شعر درباره نهضت سروده است (عباسی، ۱۳۸۱: ۱۱).
بهمن صالحی از شاعران ارجمندِ روزگار ماست؛ توانمند و تأثیرگذار امّا خلوت گزیده و بی هیاهو، از لفظ «استاد» می گریزم که امروزه از پی کاربردی هرز و آلوده به ابتذال از معنا تهی شده است.
از این شاعرِ پیش کسوت در سال‏های پیش از انقلاب دو مجموعۀ «افق سیاه تر» و «باد سرد شمال» منتشر شد و در سال‏های پس از انقلاب مجموعه‏های «کسوف طولانی»، «نخل سرخ»، «بانوی آب»، «خطوط دلتنگی»، «مردی از گیلان»، «زخم زیبای عشق»، «در حوالی عطش»، «برگزیدۀ شعرها»، «خنجر و گل سرخ»، «سایۀ پندارها» و «باغِ کاغذی».
این سیزده مجموعه از یک سو گرایش ها و دل مشغولی‏های گونه‏گون شاعر را باز می‏تاباند و از دیگر سو تجربه‏ای متنوع و متفاوت او در زمینۀ غزل و قالب‏های کلاسیک و رویکرد به شعر نو (نیمایی) را به نمایش می‏گذارد. به تقریب می‏توان عصارۀ این تجربه‏ها را در دو مجموعۀ برگزیدۀ شعرها و باغ کاغذی که دستاورد پنج دهه شاعریِ اوست به تماشا نشست (صالحی، ۱۳۸۸: ۸).
صالحی در عرصۀ شعر کلاسیک شاعری قدرتمند است، با غزل‏های به هنجار و مقبول و موفق قدمایی، امّا انصاف این است که سرودن و باز سرودنِ غزل‏های قدمایی- گرچه نشان از انس و الفت با میراث شعر فارسی دارد- امتیاز شعر بهمن صالحی نیست، چنان که همان نکته را می‏توان دربارۀ دیگر هم ولایتیِ پیشکسوت، شاعر نامدار جناب ﻫ . الف. سایه باز گفت.
نقطۀ اوج و ارج شعرِ صالحی در جایی است که با ذهنیت و زیان نیمایی و امروزی پیوند می‏خورد؛ پیوندی که از یک سو به سرودن غزل های درخشانِ نوکلاسیک می‏انجامد و از دیگر سو، اتّصال شعر امروزی‏اش را با ریشه‏ای کهن استوار می‏دارد، به ویژه در غزلواره‏های شاعر که گره گاهِ جهانِ شعری کهن با نو به شمار می‏آیند.
اگر بنا بر آن باشد که از این پنج دهه شاعری به اشارت و اجمال روایت کنیم، شاید این عبارت فشرده گویا باشد: صادقانه، ملایم و متعادل، به دور از افراط و تفریط، چه در صورت و چه در محتوا … این جمله از اشعار بهمن صالحی بیشتر تبیین کرد: یکی طیف شعرهای نیمایی و دیگری طیف غزل های کلاسیک و نوکلاسیک.
صالحی در هر پنج دهه شاعری اش با پرهیز از تعصّب ورزی‏ها و هنجارشکنی‏ها شعرش را به ویژه در حیطۀ قالب و فرم، از فرو غلتیدن در ورطۀ آوانگاردیسم به دور داشته و از افراط و تفریط‏های مرسوم در جماعتِ کلاسیک گرایان و مدرنیست‏ها حذر کرده است.
چنین پرهیز و مراقبه‏ای‏، گرچه شعر صالحی را از تشخّص و تفرّد در زبان و دیگر مؤلفه‏های سبکی بی‏نصیب داشته، حال و هوایی به هنجار و نُرمال را برای شعرش به ارمغان آورده است که در انطباق با روش و منش شاعر، شرِّ جنجال‏ها و آرتیست بازی های متداول را از سرِ زندگی و شعرش کم کرده است و این دستاورد، در وانفسای هیاهوهای رنگ- رنگِ وادیِ هنر و ادبیات و روشنفکری دستاورد مغتنمی است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

با این وصف، بدیهی است که شعر صالحی سلیقه های آوانگارد و اولترا مدرن را ارضا نکند؛ نه نوگرایانِ افراطی و نه غزلسرایانِ سوپر مدرن را، امّا در چشم کسانی که توفیق شعر فارسی را در پیوستِ سنّت و مدرنیسم می‏بینند، بهمن صالحی در زمرۀ موفق ترین شاعرانِ نوقدمایی (نوکلاسیک) دهه‏های اخیرِ شعر فارسی است و از این حیث می‏توان دستاورد او را در عِداد چند شاعر برجستۀ این عرصه ارزیابی کرد.
پیداست که بنا بر همین مؤلفه، شعر بهمن صالحی- به تعمّد- شعری فرم‏گرا نیست، شعری زبان گرا و حتّی تصویرگرا نیست، بلکه بیش تر شعری محتوا گراست که با تکیه بر اندیشه‏ها و تصویرهای عاطفی شکل می‏گیرد و بسط می‏یابد و از این نظر، با شعر شاعرانی چون «فروغ» سنخیت بیش‏تری می‏یابد:
«با من بگو
با من بگو که کیستی؛
ای آنکه نام تو
خشک و عبوس
مثل صدای پای راهبه‏ها
در دیرهای ساکت و طولانی است؟
من یک پرنده‏ام
که در شیارِ گونۀ تو تخم می‏نهم
وقتی که بر بهار مسافر
… در ایستگاه‏های زمان فکر کنی» (همان: ۱۱-۸).
اگر ناگزیر باشیم از مجموعۀ آثار بهمن صالحی گزینه‏ای فراهم کنیم، در انتخابِ من تأکید بر دو دسته از شعرها خواهد بود. عمدۀ امتیازها و برجستگی‏ها و دستاوردهای شعر وِی را باید در همین شعرها جست: یکی غزل‏های نو و غزلواره‏ها، و دیگری شعرهای نویی که با رویکرد به درون نمایه‏های دینی، در سه دهه اخیر سروده شده‏اند.
اگرچه نمی‏توان از دیگر طیف‏های شعر صالحی نیز اشعاری موفق و بیاد ماندنی را سراغ گرفت، مانند پاییزی، کودک و عید، کتابخانۀ عمومی، مصاحبه با مرگ و … . با این وصف، معتقدم جایگاه و مرتبتِ صالحی در شعر معاصر ایران، با تأکید بر این دو دسته شعر رقم می خورد. غزل ها و غزلواره‏های صالحی، به شهادت جُنگ ها و مجله های دهۀ چهل و پنجاه تأثیری انکار ناپذیر بر ذهنیتِ رهپویانِ غزل نو داشته و رتبۀ پُر ارجی را در این عرصه برای شاعر به ارمغان آورده است؛ در کنار شاعرانی چون شهریار، نیستانی، منزوی، بهبهانی، بهمنی، صادقی، صلاحی، شفیعی، سایه و چند تنِ دیگر که اندک، اندک جریانِ غزل امروزی را شکل دادند و پِر رنگ ساختند.
پس از آن، به ویژه در دهۀ شصت و هفتاد، غزل معاصر ما به دلیل اقبال عام و گستردۀ شاعران جوان و خلّاق که به تجدیدِ حیات و نوشیدنِ توش و توان غزل انجامید تجربه‏های متنوّع تر و پیشروتری را نیز در نَوَردید که البته این امر از جایگاه و فضل تقدّم غزل سرایان ارجمند دهه‏های پیشین نمی‏کاهد.
در این چشم انداز، بهمن صالحی با غزل‏هایی از این دست می‏درخشد:
«تو مثل پاکیِ برفی به کوهسار، کبوتر!
مباد بالِ تو آلودۀ غبار، کبوتر!
تو فکر پاک‏ترین مرگی، ز خود عمیق‏تر ای دریا!
مرا که عاشق اعماقم، بِبَر، بِبَر، بِبَر ای دریا!
درخت، کوچک من عاشق بهاران باش!
رفیقِ چشمه و هم دردِ جویباران باش!
تو را صدا زدم از عمق جان، به نام ای مرگ!
کجایی … ای تو صمیمی‏ترین کلام، ای مرگ!
صدای تلخ تو از فصل درد می‏گذرد
چو نیزه ای که ز خوابِ نبرد می‏گذرد
شب می شود به دیدۀ من، با وحشتی گران سپری
سر برکش از حجاب افق، آه ای ستارۀ سحری
ستاره‏ها حیران، پرنده‏ها بیدار
ترانه‏ها خونین، جوانه‏ها تبدار
شیر مردا! به تو در بیشۀ آهن چه گذشت؟
به تو در حجمِ شب و دشنه و دشمن چه گذشت؟
ذهن مغشوشِ بهاری، جنگل ای فریادِ سبز!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:50:00 ق.ظ ]