سعدی از زبان سعدی
بی تردید، یکی از بزرگ ترین شعرای زبان فارسی، سعدی شیرازی است، که پس از گذشت هفت قرن هنوز ابهام هایی در باب زندگی و سرگذشت او باقی است و رفع آن ها تاکنون ممکن نشده است.
امروزه پژوهشگران برای استخراج شرح حال بزرگان و سخنوران، بیش تر به آثار خود آنان مراجعه می کنند. هر کدام از شاعران و بزرگان ادب به بهانه های مختلف، به صورت صریح و گاهی با کنایه و غیر مستقیم، به اوضاع و احوال زندگی خود اشاره کرده اند.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

خوش بختانه یکی از کسانی که به عناوین مختلف، بخش هایی از زندگی خود، از کودکی تا پیری، دوران جوانی، سفرها، استادان،… را بیان کرده، شیخ اجل سعدی شیرازی است. هم چنین اشاراتی به پدر، برادر، مادر، دوستان و حاکمان سیاسی زمان خود می نماید. آن چه مسلّم است سعدی نه تنها جلوه هایی از زندگی خویش را بیان کرده، بلکه شرایط سخت زندگانی مردم ایران و زادگاهش شیراز را، در اشعارش، به تصویر کشیده است. امروز وقتی اشعار این استاد سخن را پس از گذشت قرن ها می خوانیم، گویا زنده است و با ما سخن می گوید و از سختی های زندگی، برایمان درد دل می کند. در این فصل به اطّلاعاتی پرداخته می شود که سعدی در آثارش، درباره ی خود بیان کرده است.
۳-۱- ویژگی های فردی
شیخ شیراز، در آثارش به بیان پاره ای از ویژگی های زندگی خود از قبیل تولّد، کودکی، آثار، سفرها، اساتید، علائق، و دیگر شرایط زندگی خود، اشاراتی داشته که در این مقوله به آن ها پرداخته می شود.
۳-۱-۱- تولّد سعدی
در باره ی تولّد سعدی اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد و در تذکره ها و شرح حال او این اختلاف در مواردی به سی سال می رسد. آن چه مسلّم است همه ی کسانی که به بیان تاریخ تولّد سعدی پرداخته اند، به مواردی از آثارخود سعدی اشاره کرده اند، و آن ها را دلیل این ادعا می دانند.
تذکره نویسان و کسانی که در احوال شیخ تحقیق نموده اند، سال های متفاوتی از قبیل:
۵۷۵، ۵۸۰، ۵۸۹، ۶۰۱، ۶۰۴، ۶۰۵، ۶۰۶ را سال تولّد سعدی دانسته اند. در آثار شیخ نشانه هایی از تاریخ تولّد او وجود ندارد، بلکه با توجّه به آثارش می توان نظریّات متفاوتی را عنوان نمود که به قرار زیر است:
۳-۱-۱-۱- سعدی پنجاه ساله
در مقدّمه ی گلستان می خوانیم: ((یک شب که تأمّل ایّام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تأسّف می خوردم و سنگ سراچه ی دل به الماس دیده می سفتم و این بیت ها مناسب حال خود می گفتم:
هر دم از عمر می رود نفسی چون نگه می کنم نماند بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی! مگر این پنج روزه در یابی)) (سعدی ،۱۳۸۴،۱۰)
او در همین مقدّمه به تاریخ تألیف گلستان این چنین اشاره کرده است:
در این مدت که ما را وقت خوش بود ز هجرت شش صد و پنجاه و شش بود (همان،۱۴)
پس اگر کتاب گلستان چنان که سعدی خود گفته در سال۶۵۶( ه.ق) تألیف شده باشد که نص صریح اوست و از آن طرف« ای که پنجاه رفت و درخوابی » را خطاب النفس بدانیم و این دو را در کنار هم بگذاریم، نتیجه ای که حاصل می شود این است که سعدی در سال ۶۰۶ متولّد شده باشد .
اشاره به پنجاه سالگی، در چند مورد دیگر در آثار سعدی به کار رفته ولی به استناد آن گفته ها نمی توان به تاریخ تولّد شاعر پی برد از جمله:
بسی نماند که پنجاه ساله عاقل را به پنج روز به دیوانگی برآید نام (همان ،۴۵۳)
چون تاریخ سرودن این بیت معلوم نیست، نمی توان قاطعانه گفت که منظور از عاقل پنجاه ساله، شخص سعدی است. بنابراین امکان دریافت سال تولّد سعدی از این بیت وجود ندارد.
در بوستان که یک سال قبل از گلستان یعنی سال ۶۵۵ نوشته شد، بیتی وجود دارد که درآن بیت به پنجاه سالگی اشاره می کند و باز هم معلوم نیست که خطاب النفس است یا به
صورت عمومی به کار رفته است. اگر مخاطب این بیت را سعدی بدانیم، تولّد سعدی سال ۶۰۵ خواهد بود که به شکلی با سال۶۰۶ که به استناد بیت مقدمه ی گلستان، سال تولّد سعدی است، تا حدودی البتّه به تقریب هم خوانی دارد. سعدی در باب اول بوستان گفته است:
بسا نام نیکوی پنجاه سال که یک نام زشتش کند پایمال (سعدی، ۱۳۸۴، ۱۷۱)
می دانیم که بوستان در سال ۶۵۵ سروده شده است و این بیت در همین سال سروده شده است.
۳-۱-۱-۲- سعدی هفتاد ساله
یکی از گونه های شعری که بر خلاف قصیده و غزل، احوال شخصی شاعر را بهتر بیان می کند قطعه است. سعدی در یکی از این قطعه ها که گونه ای سؤال و جواب است، به هفتاد سالگی خود اشاره کرده است که:
گفتم چه کرده ام که نگاهم نمی کنی و آن دوستی که داشتی اول چرا کم است؟
گفتا به جرم آن که به هفتاد سالگی سودای سور می پزی و جای ماتم است؟(همان،۵۶۹)
متأسّفانه هم چون موارد دیگر، تاریخ سرایش این قطعه معلوم نیست. بنابراین جز این که بگوییم سعدی به هفتاد سالگی خود اشاره کرده، چیز دیگری از آن استنباط نمی شود. ولی در باب نهم بوستان، یک بار دیگر باز هم به صورت مبهم به هفتاد سالگی اشاره می کند.
این ابهام از آن جا بیش تر می شود که در پایان همین قطعه، از پنجاه سالگی هم سخن گفته است.
بیا ای که عمرت به هفتاد رفت مگر خفته بودی که بر باد رفت
همه برگ بودن همی ساختی به تدبیر رفتن نپرداختی
ز پنجه درم پنج اگر کم شود دلت ریش و سر پنجه غم شود
چو پنجاه سالت برون شد ز دست غنیمت شمر پنج روزی که هست (همان، ۲۹۶)
۳-۱-۲- کودکی سعدی
از کودکی سعدی اطلاع چندانی در دست نیست. امّا در آثارش اشاراتی در مورد دوره ی کودکی وجود دارد، که بیش تر اساس آن ها مسائل تربیتی است که آموخته است. سعدی می گوید:
به طفلی درم رغبت روزه خواست ندانستمی چپ کدام است و راست
یکی عابد از پارسایان کوی همی شستن آموختم دست و روی (سعدی،۱۳۸۴ ،۲۷۴)
سعدی در گلستان نیز اشاراتی به عبادت و انجام مسایل دینی دارد. او در حکایت هفتم، از باب دوم گلستان می گوید:
((یاد دارم که در ایّام طفولیّت، متعبّد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز. شبی در خدمت پدر (رحمه الله علیه)نشسته بودم، همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته؛ پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نمی دارد که دو گانه ای بگزارد، چنان خواب غفلت برده اند که گویی ـ ‌نخفته اند که ـ مرده اند!
گفت: جان پدر! تو نیز اگر بخفتی بِِه از آن که در پوستین خلق اُفتی.)) (همان، ۴۶)
سعدی از کودکی با انجام فرایض دینی از قبیل نماز و قرآن خواندن، روزه گرفتن ، پرهیز از غیبت دیگران آشناست و علاقه مندی خود به یادگیری و انجام امور دینی را یادآوری می کند. بنابراین سعدی آن چه را لازمه ی یک زندگی سالم است در خانواده می آموزد. امر به معروف می شود و در کنار انجام امور مذهبی، از پرداختن به کارهای زشت نهی می شود.
۳-۱-۳- وضعیت جسمانی سعدی
۳-۱-۳-۱- بدن ضعیف سعدی
اگر بخواهیم سعدی را از میان اشعارش بشناسیم، کار بسیار دشواری پیش رو داریم به گونه ای که امکان ترسیم تصویری از شاعر، برای ما مشکل است. زیرا نمی توان اطمینان حاصل کرد که آن چه می خوانیم درباره ی شخص سعدی باشد. در ابیات زیر به وضعیّت جسمانی ضعیف او اشاره شده است.
گویی بدن ضعیف سعدی نقشی است گرفته از میانت(سعدی ،۱۳۸۴ ،۳۷۹)
گر پیرهن بدر کنم از شخص ناتوان بینی که زیر جامه خیالی است یا تنم (همان،۴۷۲)
یعلم الله که خیالی ز تنم بیش نماند بلکه آن نیز خیالی است که می پندارند (همان،۴۰۶)
نه چنان ز دست رفته است وجود ناتوانم که معالجت توان کرد به پند،یا به بندش(همان ،۴۳۹)
ای که صبر از من طمع داری و هوش بار سنگین می نهی بر لاغری (همان،۵۲۳)
نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو دست نمای خلق شده قامت چون هلال من(همان،۴۹۴)
باد اگر در من اوفتد ببرد که نماندست زیر جامه تنی (همان،۵۴۵)
بعد از حبیب بر من نگذشت جز خیالش و از پیکر ضعیفم نگذاشت جز خیالی(همان،۵۴۱)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...