زنخ‏زنطعنه زن، بیهوده‏گو، لاف‏زن
سپاریبه هندی فوفل باشد و آن چیزی است شبیه به فندق و در هندوستان با برگی که آن را پان گویند خورند.
سدر: درختی است از تیرۀ مخروطیان که شباهت زیادی با کاج دارد ولی از کاج بسیار تنومندتر و بلندتر می‌شود و تا بیش از سه هزار سال عمر می‌کند.
سرادق: خیمه، سراپرده، چادری که بر فراز صحن خانه کشند.
سَلخ: به آخر رسیدن ماه
سَلَمبیع سلف. در فقه بیعی که بهای جنس (مبیع) از پیش پرداخته شود و تحویل جنس پس از موعدی که در عقد مقرر شده است صورت گیرد. در مقابل آن بیع نسیه است که جنس نقد است و بها پس از مدتی پرداخت شود.
سَمی: هم‌نام، هم‎اسم
سنجیکی از آلات موسیقی و آن دو صفحه مدور فلزی است که با دست به هم کوفته می‏شود.
سونش: ریزه‌های فلزی که از دم سوهان ریزد. ریزگی. براده
سوهانشیرینی چون قرص‏های بزرگ نشکن که از شیرینی سبزه‏ی گندم درست می‏کنند. نوعی از شیرینی که از گندم نیده می‏پزند و دارای انواع مختلفی است مانند: سوهان عسلی. سوهان قندی و…
سهاستاره‏ای کوچک و کم نور در صورت فلکی دب اکبر در انتهای ملاقه پهلوی عناق.
سه برگهنام گلی است. یونجه. شبدر
سیلانشیره‏ی خرما. نوعی دوشاب
سَیلان: جزیره‏ای است که از کوهش یاقوت بهتر حاصل می‏شود و آن به طرف جنوب هند است . محصول عمده‏ی آن چای، برنج، ادویه، کائوچو و روغن خرما است .نام نوعی از یاقوت .
سیلیآن است که انگشتان دست را راست کنند و به هم بچسبانند و تیغوار بر گردن مجرمان، گناهکاران و بی‏ادبان زنند و اینکه طپانچه را سیلی می‏گویند غلط است .
شاخچه‌بندی: پیوند کردن درخت. کنایه از تهمت و بهتان. تهمت‌سازی
شخ: هر چیز محکم و استوار. شاخ
شَد: کوک کردن، بلند و پست کردن نغمه تا موافق مطلوب گردد.
شستزهگیر، انگشتر مانندی که از استخوان و جزو آن سازند و در ابهام کرده و در وقت کمانداری زه کمان را بدان گیرند و آن را به اعتبار انگشت ابهام شست گویند.
شطحیات: سخنانی که ظاهر آن خلاف شرع باشد و عرفای کامل در شدت وجد و حال آن‌ ها را بر زبان رانند.
شطر: بخش، پاره
شَعرینام دو ستاره نورانی در دو صورت فلکی سگ بزرگ و سگ کوچک که به شِعرای یمانی و شِعرای شامی معروفند. نام دو ستاره، یکی شعری العَبور و دیگری شعری الغمیصاء. شعری العبور که شعرای یمانی گویند ستاره‏ای است بسیار روشن که بعد از جوزا برآید و در آخر تابستان اول شب بر فلک نمایان گردد و آن را شعری العبور از آن جهت گویند که از مجرّه عبور کرده است. شعری الغمیصاء که اخت سهیل است روشنی کم دارد و گویا از سهیل دور افتاده بر آن می‏گرید و چشم وی چرک‏آلود شده و روشنی کم دارد و این ستاره را شعرای شامی نیز گویند.
شعشعه: پراکنده شدن روشنایی (آفتاب و غیره)
شکرپادر نسخه‏ی د به معنای لنگ پا آمده است.
شکرپارهنوعی از حلوا. قطعه‏ای از شکر. قسمی از زردآلوی بسیار شیرین، رنگ آن زرد است و به قرمز می‏زند. در متن در معنای نوعی حلوا به کار رفته است.
شکرخا: شکرشکن، سخت شیرین
شکرقندنبات. نوعی از سیب‏زمینی شیرین. در نسخه‏ی د آمده است: «زردآلوی شیرین را هم گویند.»
شمایلخوی‏ها و خصلت‏ها. شاخه‏های نو رسته‏ی درخت.
شیرین‏بافقسمی از جامه که ظریف بافته شده باشد. نام قماشی لطیف. نوعی از جامه‏ی لطیف که آن را به غلط سری صاف گویند و از بعضی اساتذه مسموع است که به معنی جامه که نه نهایت غفص باشد و نه نهایت تنک که به هندی آن را میشها گویند.
شیم: ج شیم. خلق و خوی
صاحبیقسمی انگور درشت و پوست نازک و قرمزرنگ. نوعی پارچه‏ی ابریشمی.
صُداع: درد سر، دردی که در یک جانب سر حادث شود.
صرصر: باد سخت و سرد. اسب و شتر قوی‌هیکل و جلد
صرعمرضی است که مریض گاه گاه ناگهان بیفتد و اعضاء و تن او بپیچد و به اضطراب آید و در آن حال فاقد عقل باشد. بیماریی است که از باعث سده‏ی دماغی از خلط غلیظ حادث شود پس اعضاء نفسیه را از افعال وی منع غیر تام نماید. به هندی آن را مرگی گویند. صرعی: کسی که مرض صرع دارد.
صعوه: هر پرنده کوچک و خواننده به اندازه یک گنجشک را گویند. گنجشک
صلاآواز دادن برای طعام خورانیدن یا چیزی دادن به کسی .

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

صنعساختن، آفریدن. نیکویی کردن، احسان.
صوربوق .شاخ حیوان که آن را می‏نوازند.
ضراعت: فروتنی نمودن، خواری نمودن، حقیر گردیدن
طبلهصندوقچه‏ی کوچک. طبل عطار.
طرّه‏ی طرار: </strong >موی پیشانی که دل رباید.
طنبور: ج طنابیر، طنبور ترکی: یکی از آلات زهی و آن سازی بود که کاسه و سطح آن کوچک‌تر از کاسه و سطح طنبور شروانیان بود و سطح آن هموار بود. طنبور شروانی: یکی از آلات زهی که سطح آن بلند و به روی دو وتر می‌بستند و بر ساعد آن پرده‌ها قرار می‌گرفت.
عَدنجاویدان. بهشت عدن. اقامت‏کردن.
عَدَن: شهری است از شهرهای مشهور عربستان واقع بر ساحل دریای هند از جانب یمن. منطقه‏ای است که تا حدودی کم آب است، آب مشروب آن‏ها از چشمه و رود تأمین می‏شود. وضع تجارتی خوبی دارد و محل تجمع تجار و مراکب هندی است. از محصولات آن قهوه است که صادر می‏شود و مروارید خوب از آنجا حاصل می‏شود.
عراء: به اصطلاح شطرنج‏بازان خانه‏ای از شطرنج که مابین رخ و شاه باشد. مهره‏ای که میان شاه خود و رخ حریف حایل سازند برای حفاظت شاه. صحرا بی‏درخت و گیاه که به هیچ چیز نبات در آن نتوان برد.
عراق: مقامی است از موسیقی و آن گوشه‌ای است از «نوا» که در افشاری و ماهور هم به‌کار می‌رود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...